شجاع و دلیر و گستاخ و بی باک گشتن .
دلاور شدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دلاور شدن. [ دِ وَ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) شجاع و دلیر و گستاخ و بی باک گشتن :
دلاور شود مرد پرخاشجوی.
دلاور شود مرد پرخاشجوی.
سعدی.
رجوع به دلاور شود.پیشنهاد کاربران
- دلیر آمدن ؛ دلیر شدن :
دلیر آمدی سعدیا در سخن
چو تیغت به دست است فتحی بکن.
سعدی.
استیساد
دلیر آمدی سعدیا در سخن
چو تیغت به دست است فتحی بکن.
سعدی.
استیساد
کلمات دیگر: