شیفته شدن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
شیفته شدن عاشق شدن
لغت نامه دهخدا
شیفته شدن. [ ت َ / ت ِ ش ُ دَ ]( مص مرکب ) عاشق شدن. مفتون شدن. اعزام. ( یادداشت مؤلف ). تولیه. ( المصادر زوزنی ). کلف. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ). استهامه. ( یادداشت مؤلف ) :
از آنکه نرگس لختی بچشم تو ماند
دلم به نرگس بر شیفته شده ست و تباه.
این از بلا گریخته یعنی که شاعیم
فتنه به جهل و شیفته کربلا شده ست.
ماه نو شیفته را بر سر سودا دارد.
هر روز قفای نو از دست زبان خوردن.
سلسله شیفتگان موی تو.
مانی به ماه نو که بشیبم چو بینمت
چون شیفته شوم کنی افسون به دوستی.
دیوانه هوا ز هلال معنبرش.
آبله شد دست و زَمِن گشت پای.
از آنکه نرگس لختی بچشم تو ماند
دلم به نرگس بر شیفته شده ست و تباه.
فرخی.
هر مهتری که وی را بدیدی ناچار شیفته وی شدی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 423 ). ابتدای توبه وی [ ابوحفص نیشابوری ] آن بود که بر کنیزکی شیفته شد. ( کشف المحجوب هجویری ).این از بلا گریخته یعنی که شاعیم
فتنه به جهل و شیفته کربلا شده ست.
ناصرخسرو.
ماه نو دید عدو بر علمش شیفته شدماه نو شیفته را بر سر سودا دارد.
ظهیر فاریابی.
در راه وفای او شد شیفته خاقانی هر روز قفای نو از دست زبان خوردن.
خاقانی.
عقل شده شیفته روی توسلسله شیفتگان موی تو.
نظامی.
|| دیوانه شدن : مانی به ماه نو که بشیبم چو بینمت
چون شیفته شوم کنی افسون به دوستی.
خاقانی.
آری چو فتنه عید کند شیفته شوددیوانه هوا ز هلال معنبرش.
خاقانی.
شیفته شد عقل و تبه گشت رای آبله شد دست و زَمِن گشت پای.
نظامی.
پیشنهاد کاربران
گرفتار آمدن
کلمات دیگر: