کلمه جو
صفحه اصلی

ارتعاش


مترادف ارتعاش : تزلزل، رعشه، لرز، لرزش، لرزه، نوسان

برابر پارسی : لرز، لرزاندن، لرزش، لرزه، لرزیدن، لزرش، نوسان

فارسی به انگلیسی

tremble, quaver, quiver, shiver, shudder, thrill, tremor, tremulousness, flutter, jar, pulsation, vibrancy, vibration, trembling

trembling


flutter, jar, pulsation, quaver, quiver, shiver, shudder, thrill, tremble, tremor, tremulousness, vibrancy, vibration


فارسی به عربی

ارتجف , اهتزاز , رعشة , قشعریرة , هزة

مترادف و متضاد

shake (اسم)
لرز، تکان، لرزش، تزلزل، ارتعاش

vibration (اسم)
جنبش، نوسان، تردید، لرزش، اهتزاز، لرزه، ارتعاش، تموج

tremble (اسم)
لرز، لرزه، ارتعاش، رعشه

shudder (اسم)
لرزه، ارتعاش

shiver (اسم)
خرده، ریزه، لرز، لرزه، ارتعاش

quaver (اسم)
ارتعاش، لرزش و تحریر صدا در اواز

tremolo (اسم)
لرزش، ارتعاش، لرزش صدا، تحریر

libration (اسم)
جنبش، نوسان، جنبش نمایان ماه، ارتعاش، جنبش ترازویی و حرکت موازنه ای

vibrancy (اسم)
نوسان، ارتعاش، طراوت و چالاکی، تپش و جنبش

quiver (اسم)
ارتعاش، ترکش، تیردان

plangency (اسم)
ارتعاش، پر صدایی

vibratility (اسم)
جنبش، نوسان، تردید، اهتزاز، لرزه، ارتعاش، قابلیت ارتعاش

vibrational (صفت)
جنبش، نوسان، تردید، اهتزاز، لرزه، ارتعاش

تزلزل، رعشه، لرز، لرزش، لرزه، نوسان


فرهنگ فارسی

لرزیدن، به لرزه در آمدن ، لرزه، لرزش
۱ - ( مصدر ) لرزیدن . ۲ - ( مصدر ) لرزانیدن . ۳ - ( اسم ) لرز لرزه . ۴ - لرزش سریع جسم را گویند که مولد صوت شود مانند ارتعاش تیغ. فلزی یا سیم آت موسیقی .

فرایند دوره‌ای یا حرکت خطی یک ذره یا جسم جامد کِشسان حول وضعیت تعادل


فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) جنبیدن ، لرزیدن . ۲ - (مص م . ) لرزاندن . ۳ - (اِمص . ) لرزه .

لغت نامه دهخدا

ارتعاش. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) لرزیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ). ارتعاد. لرز. لرزه. رَجف. رجفه. زلزال. رِعدَه. با خود لرزیدن. ( مؤید الفضلاء ). با خویش لرزیدن. ( آنندراج ): ارتعاش انگشتان :
چون بدرد شرم گویم راز فاش
چند از این صبر وزحیر و ارتعاش.
مولوی.
دست کان لرزان بود از ارتعاش
و آنکه دستی را تو لرزانی ز جاش.
مولوی.
|| لرزانیدن. ( زوزنی ). || ( اِ مص ) حالی چون تشنج در اعضاء آلیه. || ( اصطلاح فیزیک ) لرزش سریع جسم را گویند که مولد صوت میشود مانند ارتعاش تیغه فلزی یا سیم آلات موسیقی.
- ارتعاش صوت ؛ لرز در آواز. ج ، ارتعاشات.

فرهنگ عمید

۱. به لرزه درآمدن، لرزیدن، لرزش.
۲. (فیزیک ) لرزش سریع جسم که مولد صوت می شود، مانند ارتعاش سیم ها و تارهای آلت موسیقی.

دانشنامه عمومی

ارتعاش، نوسان مکانیکی حول یک نقطه تعادل است. ارتعاش ممکن است مانند حرکت آونگ متناوب (تکرار شونده) باشد یا مانند حرکت چرخ خودرو روی مسیر ناهموار تصادفی باشد.
مهندسی صوت
جداسازی پایه
میرایی
مهندسی زمین لرزه
تبدیل سریع فوریه
مهندسی مکانیک
کیفیت سواری
صدا
دینامیک سازه ها
موج

فرهنگ فارسی ساره

لرزش، لزرش، لرزه، لرزیدن، نوسان


فرهنگستان زبان و ادب

{vibration} [فیزیک] فرایند دوره ای یا حرکت خطی یک ذره یا جسم جامد کِشسان حول وضعیت تعادل

جدول کلمات

لرزش

پیشنهاد کاربران

نوسان، حرکت های ریز، لرزش

ارتعاش: [اصطلاح موسیقی ]وقتی که فاصله بین دو گام موجود در ویبراتو خیلی عریض باشد، این پدیده شکل می گیرد که باعث می شود صدا حالت ناپایدار داشته باشد.

مرتعش شدن = ترتبیدن
پس
ارتعاش = ترتبش
و
مرتعش کردن = ترتباندن

بن مایه: لغت نامه دهخدا

( این واژه شاید در اصل تراتپیدن بوده باشد. به معنای تپیدن از این سو به آن سو )

تکان، لرزش، حرکت

لرزه


کلمات دیگر: