نزدیک کردن
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
نزدیک امدن، تقریب زدن، نزدیک کردن
نزدیک کردن، بیرون کشیدن، کشیدن، قرعه کشیدن، طرح کردن، دریافت کردن، گرفتار کردن، رسم کردن، منقوش کردن، طراحی کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - قریب کردن بجوارکسی یاچیزی بودن .۲ - مقرب گردانیدن .
لغت نامه دهخدا
نزدیک کردن. [ ن َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تقریب. ادناء. استدناء. پیش آوردن :
گوش را نزدیک کن کآن دور نیست
لیک نقل آن به تو دستور نیست.
گوش را نزدیک کن کآن دور نیست
لیک نقل آن به تو دستور نیست.
مولوی.
|| تقرب دادن : باید که جَلد باشی اندر کارها که من آگاهم از طاعت و تو را نزدیک کنم و برکشم و نیکوئی فرمایم. ( ترجمه طبری بلعمی ).پیشنهاد کاربران
ادنا
کلمات دیگر: