منسوب به منجنیق . یا دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را معادل مهندس آورده است .
منجنیقی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
منجنیقی . [م َ ج َ ] (اِخ ) رجوع به یعقوب بن صابربن برکات شود.
منجنیقی. [ م َ ج َ ] ( ص نسبی ) منسوب به منجنیق. ( ناظم الاطباء ) ( از الانساب سمعانی ). منسوب است به منجنیق. ( از منتهی الارب ). || دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را معادل مهندس آورده است. رجوع به دزی ج 2 ص 617 شود.
منجنیقی. [م َ ج َ ] ( اِخ ) رجوع به یعقوب بن صابربن برکات شود.
منجنیقی. [م َ ج َ ] ( اِخ ) رجوع به یعقوب بن صابربن برکات شود.
منجنیقی . [ م َ ج َ ] (ص نسبی ) منسوب به منجنیق . (ناظم الاطباء) (از الانساب سمعانی ). منسوب است به منجنیق . (از منتهی الارب ). || دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را معادل مهندس آورده است . رجوع به دزی ج 2 ص 617 شود.
کلمات دیگر: