پیدا و آشکار گردیدن . پیدا و آشکار شدن و ظاهر گردیدن
وجح
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
وجح. [ وَ ج َ ] ( ع اِ ) سمج مانندی است. ( منتهی الارب ) شبه الغار. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). جایی مانند غار. ( ناظم الاطباء ).
وجح. [ وَ ] ( ع مص ) پیدا و آشکار گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). پیدا و آشکار شدن و ظاهر گردیدن. ( ناظم الاطباء ).
وجح. [ وَ ] ( ع مص ) پیدا و آشکار گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). پیدا و آشکار شدن و ظاهر گردیدن. ( ناظم الاطباء ).
وجح . [ وَ ] (ع مص ) پیدا و آشکار گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پیدا و آشکار شدن و ظاهر گردیدن . (ناظم الاطباء).
وجح . [ وَ ج َ ] (ع اِ) سمج مانندی است . (منتهی الارب ) شبه الغار. (اقرب الموارد) (المنجد). جایی مانند غار. (ناظم الاطباء).
کلمات دیگر: