کلمه جو
صفحه اصلی

لح

فرهنگ فارسی

بر چفسیدن . یا نزدیک و ملصق گردیدن خویشی و قرابت .

لغت نامه دهخدا

لح. [ ل َح ح ] ( ع ص ) برچفسیده. قریب بر چفسیده. ( منتهی الارب ). || مقابل کلاله. لاصق النسب. منه قولهم : فلان ابن عمی لحاً؛ ای لاصق النسب. ( منتهی الارب ). ابن عم لح ؛ پسر عمی نزدیک.

لح. [ ل َح ح ] ( ع مص ) برچفسیدن. || نزدیک و ملصق گردیدن خویشی و قرابت. ( منتهی الارب ).

لح . [ ل َح ح ] (ع ص ) برچفسیده . قریب بر چفسیده . (منتهی الارب ). || مقابل کلاله . لاصق النسب . منه قولهم : فلان ابن عمی لحاً؛ ای لاصق النسب . (منتهی الارب ). ابن عم لح ؛ پسر عمی نزدیک .


لح . [ ل َح ح ] (ع مص ) برچفسیدن . || نزدیک و ملصق گردیدن خویشی و قرابت . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: