درخواست کردن از , عجز و لا به کردن به , التماس کردن به , استغاثه کردن از
ناشد
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
طالب منادی کننده .
لغت نامه دهخدا
ناشد. [ ش ِ ] ( ع ص ) طالب. ( معجم متن اللغة ). منادی کننده. طلب کننده. ( فرهنگ نظام ).او را ناشد نامند به خاطر برداشتن آواز در طلب چیزی. ( از المنجد ). || شناساننده. ( فرهنگ نظام ) ( از معجم متن اللغة ) . معرف. ( المنجد ). || سوگندخورنده. ( فرهنگ نظام ) . رجوع به نشاد شود.
کلمات دیگر: