کلمه جو
صفحه اصلی

گردیوس

فرهنگ فارسی

پادشاه افسانه یی فریگیه پدر [ میداس ] وی نخست دهقانی بود . روزی عقابی بر ارابه او نشست و این بدان معنی بود که وی بپادشاهی خواهد رسید . هنگامیکه مردم فریگیه او را بسلطنت برداشتند گردیوس ارابه خود را در معبد زئوس نگاه داشت . گره یوغ این ارابه چنان با مهارت بسته شده بود که هیچکس نمیتوانست آنرا باز کند . ازین رو گره گردیوس مثل شده و غیبگویی گفته بود که هر کس این گره ها را باز کند آسیا از آن او خواهد بود . بعدها اسکندر مقدونی داوطلب این کار شد ولی از باز کردن آن عاجز ماند و آنگاه شمشیر کشیده رشته ها را برید و گفت تفاوت نمیکند این هم یک نوع گشودن است . این امر مثل شده در موردی که کسی مسئله غامض و لاینحلی را حل نمیکند ولی زود با تردستی آن را از میان بردارد درین موقع گویند : [ گره گردیوس را برید ] .

لغت نامه دهخدا

گردیوس. [ گ ُ یُس ْ ] ( اِخ ) پادشاه کاپادوکیه که مهرداد ششم و تیگران او را بر تخت نشانده بودند. ( ایران باستان ص 2274 ). گره گردیوس مثلی است و آن چنین بوده است که ارابه ای از زمان گردیوس باقیمانده و قید آن ترکیب یافته بود از گره هایی که ماهرانه یکی را روی دیگری زده بودند و کسی نمیتوانست این گره هارا باز کند. غیب گویی گفته بود که هر کس این گره ها را باز کند آسیا از آن او خواهد بود تا اینکه اسکندر داوطلب شد ولی از باز کردن آنها عاجز ماند و شمشیر خود را کشیده رشته ها را برید و گفت : تفاوت نمیکند این هم یک نوع گشودن است. این قضیه ضرب المثل شده ؛ در مواردی که کسی مسئله غامض و لاینحلی را حل نکند، ولی زود با تردستی آن را از میان بردارد، گویند: «گره گردیوس را برید». و رجوع به ایران باستان ص 1284 شود.


کلمات دیگر: