یا گرده گه برکشیدن . قد کشیدن بلند بالا شدن : زپستی و کندی بمردی رسید توانگر شد و گرده گه برکشید .
گرده گه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
گرده گه.[ گ ُ دَ / دِ گ َه ْ ] ( اِ مرکب ) مخفف گرده گاه. || قد و قامت. ( ولف ). و رجوع به گرده گاه شود.
- گرده گه برکشیدن ؛ کنایه از بلندبالا شدن. کشاله کردن :
ز پستی و کندی به مردی رسید
توانگر شد و گرده گه برکشید.
کجا گرده گه برکشد روز جنگ.
- گرده گه برکشیدن ؛ کنایه از بلندبالا شدن. کشاله کردن :
ز پستی و کندی به مردی رسید
توانگر شد و گرده گه برکشید.
فردوسی.
میان تنگ و باریک همچون پلنگ کجا گرده گه برکشد روز جنگ.
فردوسی.
و رجوع به گرده گاه شود.کلمات دیگر: