کلمه جو
صفحه اصلی

لجب

فرهنگ فارسی

بانگ و فریاد . یا پریشان و مضطرب .

لغت نامه دهخدا

لجب. [ ل َ ج ِ] ( ع ص ) جیش لجب ؛ لشکر با فغان و شور و غوغا. جیش ذولجب. ( منتهی الارب ). لشکر با بانگ. ( مهذب الاسماء ).
- سحاب لجب ؛ ابر با بانگ. ( منتهی الارب ).

لجب.[ ل َ ج َ ] ( ع اِ )بانگ و فریاد. ( منتهی الارب ). لجب العسکر؛ بانگ لشکر. ( مهذب الاسماء ). || ( مص )بانگ و فریاد کردن. ( منتهی الارب ). بانگ کردن به انبوهی. ( تاج المصادر ) ( زوزنی ). || پریشان و مضطرب شدن موج دریا. گویند: بحرٌ ذولجب ؛ اذا سمع اضطراب امواجه. ( منتهی الارب ). تلجیب. ( اقرب الموارد ).

لجب . [ ل َ ج ِ] (ع ص ) جیش لجب ؛ لشکر با فغان و شور و غوغا. جیش ذولجب . (منتهی الارب ). لشکر با بانگ . (مهذب الاسماء).
- سحاب لجب ؛ ابر با بانگ . (منتهی الارب ).


لجب .[ ل َ ج َ ] (ع اِ)بانگ و فریاد. (منتهی الارب ). لجب العسکر؛ بانگ لشکر. (مهذب الاسماء). || (مص )بانگ و فریاد کردن . (منتهی الارب ). بانگ کردن به انبوهی . (تاج المصادر) (زوزنی ). || پریشان و مضطرب شدن موج دریا. گویند: بحرٌ ذولجب ؛ اذا سمع اضطراب امواجه . (منتهی الارب ). تلجیب . (اقرب الموارد).



کلمات دیگر: