کلمه جو
صفحه اصلی

مهماندار


مترادف مهماندار : صاحبخانه، میزبان، میهماندار

متضاد مهماندار : مهمان

فارسی به انگلیسی

stewardess, steward, officer in charge of entertaining foreign visitors / atc., host

host(ess)


officer in charge of entertaining foreign visitors / atc.


steward


فارسی به عربی

نزیل
مضیف

نزيل


مترادف و متضاد

host (اسم)
سپاه، گروه، دسته، خواجه، ازدحام، خانه دار، مهمانخانه دار، میزبان، صاحبخانه، مهمان دار، انگل دار

hosteler (اسم)
مهمان دار، مقیم شبانه روزی

صاحبخانه، میزبان، میهماندار ≠ مهمان


فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - کسی که در سرای خود مهمان دارد . ۲ - آنکه از مهمانان پذیرایی کند . ۲ - ماموری متصدی پذیرایی فرستادن خارجی و غیره که موظف بود آنان را از میان شهرها و ۴ - مهمان دیه ها عبور دهد و بمقصد رساند . نواز : [ بوسفیان گفت ما قومی مهمان داران و مهمان دوستانیم . ]
دهی است از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان رضائیه .

فرهنگ معین

( ~. ) (اِفا. ) ۱ - میزبان . ۲ - خدمة هواپیما.

لغت نامه دهخدا

مهماندار. [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ایزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه ، واقع در 65هزارگزی عجب شیر و 45 هزارگزی شمال خاوری راه شوسه ٔ مراغه به دهخوارقان با 634 تن سکنه . آب آن از قلعه چای و چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).


مهماندار. [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گاودولی بخش مرکزی شهرستان مراغه ، واقع در 4هزارگزی باخترمراغه و 2 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ مراغه به میاندوآب با 355 تن سکنه . آب آن از چاه و رودخانه ٔ لیلان و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).


مهماندار. [ م ِ ] (نف مرکب ) کسی که در سرای خود مهمان دارد. میزبان . || کسی که از تعهد و پرستاری و تیمار مهمان نهراسد. میهماندار که مهمان را پذیرا باشد. || مهماندوست . دوستدار مهمان : سغد ناحیتی است ... با آبهای روان ... و مردمانی مهماندار و آمیزنده و نعمتی فراخ . (حدود العالم ). بوسفیان گفت ما قومی مهمانداران و مهمان دوستانیم . (کشف الاسرار ج 2 ص 539). || آن که از جانب شاه یا امیر و یا دستگاهی مأمور تیمارداری و خدمت مهمان است . || آن که خدمت مسافران را در هواپیما بر عهده دارد.


مهماندار. [ م ِ ] ( نف مرکب ) کسی که در سرای خود مهمان دارد. میزبان. || کسی که از تعهد و پرستاری و تیمار مهمان نهراسد. میهماندار که مهمان را پذیرا باشد. || مهماندوست. دوستدار مهمان : سغد ناحیتی است... با آبهای روان... و مردمانی مهماندار و آمیزنده و نعمتی فراخ. ( حدود العالم ). بوسفیان گفت ما قومی مهمانداران و مهمان دوستانیم. ( کشف الاسرار ج 2 ص 539 ). || آن که از جانب شاه یا امیر و یا دستگاهی مأمور تیمارداری و خدمت مهمان است. || آن که خدمت مسافران را در هواپیما بر عهده دارد.

مهماندار. [ م ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان گاودولی بخش مرکزی شهرستان مراغه ، واقع در 4هزارگزی باخترمراغه و 2 هزارگزی باختر راه شوسه مراغه به میاندوآب با 355 تن سکنه. آب آن از چاه و رودخانه لیلان و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).

مهماندار. [ م ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ایزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه ، واقع در 65هزارگزی عجب شیر و 45 هزارگزی شمال خاوری راه شوسه مراغه به دهخوارقان با 634 تن سکنه. آب آن از قلعه چای و چشمه و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).

مهماندار. [ م ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه ، واقع در 4هزارگزی خاور نقده و دو هزار و پانصد گزی جنوب شوسه نقده به مهاباد دارای 147 تن سکنه. آب آن از رود گدار و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).

مهماندار. [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش سلدوز شهرستان ارومیه ، واقع در 4هزارگزی خاور نقده و دو هزار و پانصد گزی جنوب شوسه ٔ نقده به مهاباد دارای 147 تن سکنه . آب آن از رود گدار و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).


فرهنگ عمید

۱. کسی که در قطار یا هواپیما از مسافران پذیرایی می کند.
۲. کسی که مهمان دارد و از او پذیرایی می کند، میزبان.

دانشنامه عمومی

واژهٔ مهماندار دارای کاربردهای زیر است:
مهماندار هواپیما
مهمانداری
مهماندار یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی.

فرهنگستان زبان و ادب

{hostess} [گردشگری و جهانگردی] خانمی که پذیرایی و مراقبت از مسافران و مشتریان را بر عهده دارد
{steward, stewardess} [گردشگری و جهانگردی] فردی که پذیرایی و مراقبت از مهمانان را در کشتی یا هواپیما بر عهده دارد

پیشنهاد کاربران

مهمان دار : مضیف .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 160 ) .


کلمات دیگر: