کلمه جو
صفحه اصلی

امان نامه

مترادف و متضاد

safe-conduct (اسم)
خط امان، امان نامه، امان دادن، رخصت عبور

فرهنگ فارسی

زنهار نامه . خط امان

لغت نامه دهخدا

امان نامه. [ اَ م َ / م ِ ] ( اِ مرکب ) زنهارنامه. خط امان. نامه ای که در ضمن آن زنهار و امان دهند : مأمون حائر ضحاک را بدو فرستاد تا امان نامه او قبول کرد. ( تاریخ قم ص 223 ). مصلحت ما در آن است که پیشدستی کنیم و او را به مکر و حیلت بگیریم... و امان نامه امیر قتلغشاه بستانیم. ( تاریخ غازانی ص 114 ).

دانشنامه عمومی

امان نامه سندی است که بر طبق آن، فرد یا افراد متخاصم اجازه می یابند در قلمروی دشمن وارد شوند یا عبور نمایند، بی آنکه مورد ستوه و آزار قرار گیرند. امان نامه معمولاً در شرایط جنگ یا کشمکش بین المللی یا داخلی صادر می گردد و گاهی دارای جنبهٔ پیمان یا توبه است.
موارد صدور امان نامه در تاریخ بسیار دیده می شود. در تاریخ ایران پیش از اسلام، بارها برای شاهان و شاهزادگان ایران، یونان و روم به صورت متقابل امان نامه صادر شده است. در تاریخ شیعه، در حادثهٔ کربلا، عباس امان نامهٔ شمر بن ذی الجوشن، دایی خود را نمی پذیرد.هم چنین بابک خرمدین، امان نامهٔ خلیفهٔ عباسی را رد می نماید. یحیی بن عبدالله که از هارون الرشید امان نامه می گیرد، پس از مدتی دستگیر می گردد.
در تاریخ معاصر، وزارت اطلاعات ایران به آن دسته از اعضای سازمان مجاهدین خلق که توبه نامه امضا نمودند، امان نامه داد. صدام حسین نیز به دامادهای خود که به اردن پناهنده شده بودند امان نامه داد، اما با بازگشت آنها، همگی شان را به همراه اعضای خانواده شان به قتل رسانید.

پیشنهاد کاربران

خط امان ؛ امان نامه. زنهارنامه. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
چون کبوتر رفته بالا و آمده بر پای خویش
بسته ٔزر تحفه و خط امان آورده ام.
خاقانی.

خط امان. [ خ َطْ طِ اَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مقابل خط خون. ( آنندراج ) : و بخت نصر، این مرد را که خط امان داده بود البته نیازرد و پیوستگانش را. ( مجمل التواریخ ) .
از دست روزگار ستمگر بعهد او
زی اهل شهر نخشب خط امان رسید.
سوزنی.
سپهر قد را هر کس که برکشیده تست
سپهر درنکشد خط خط امانش را.
خاقانی.
ساقیا عشرت امروز بفردا مفکن
یا ز دیوان قضا خط امانی بمن آر.
حافظ.
از هواخواهان مشو غافل که وقت برگریز
طوق قمری سرو را خط امان خواهد شدن.
صائب ( از آنندراج ) .

( خط آزادی ) خط آزادی. [ خ َطْ طِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قباله و چک که مولی در تحریر عبدی دهد. برات آزادی. ( یادداشت بخط مؤلف ) . مقابل خط غلامی. ( آنندراج ) :
گفت که از دست بند عشق تو جستم
کم خط آزادی از عذاربرآمد.
سوزنی.
خط آزادی نگیری صائب از بی طاقتی
تا زجان خود چو مرغ نیم بسمل بگذری.
صائب ( از آنندراج ) .


کلمات دیگر: