کلمه جو
صفحه اصلی

براورده کردن

فارسی به انگلیسی

fulfil, fulfill, indulge, meet, sate, satisfy

فرهنگ فارسی

( بر آورده کردن ) ساختن عمارت کردن .

لغت نامه دهخدا

( برآورده کردن ) برآورده کردن. [ ب َ وَ دَ / دِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ساختن. عمارت کردن :
من اندر نهان زین جهان فراخ
برآورده کردم یکی سنگلاخ.
بوشکور.


کلمات دیگر: