کلمه جو
صفحه اصلی

براه بردن

فرهنگ فارسی

بسر بردن راهی کردن .

لغت نامه دهخدا

براه بردن. [ ب ِ ب ُ دَ ] ( مص مرکب )( از: ب + راه + بردن ) بسر بردن. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). راهی کردن. راه نمودن. راه بردن :
گفت ای مسلمانان این سر از آن سرهاست که بی کلاه براه توان برد؟ ( منتخب لطائف عبید زاکانی ).
دو روزه عمر که خواهی نخواه میگذرد
چنانکه می بری آنرا براه میگذرد.
سلیم ( از آنندراج ).


کلمات دیگر: