شکستن بت کسر الاصنام
بت شکستن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
بت شکستن. [ ب ُ ش ِ ک َت َ ] ( مص مرکب ) کسرالاصنام. شکستن بتها :
دگر به روی کسم دیده بر نمی باشد
خلیل من همه بتهای آزری بشکست.
بت شکن امروز، مشو بت پرست.
دگر به روی کسم دیده بر نمی باشد
خلیل من همه بتهای آزری بشکست.
حافظ.
|| مجازاً، خود رااز قیدی یا امری تعبدی رها کردن : بت شکن امروز، مشو بت پرست.
نظامی.
کلمات دیگر: