کلمه جو
صفحه اصلی

تربو

فرهنگ فارسی

تربزه .

لغت نامه دهخدا

تربو. [ ت َ ] ( اِ ) پارچه سفید و سفت و باریک را گویند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). جامه باریک سفت. ( شرفنامه منیری ) ( آنندراج ). جامه باریک سفت. ( فرهنگ رشیدی ). جامه باریک سفته را خوانند. ( فرهنگ جهانگیری ) ( انجمن آرا ).

تربو. [ ت َ] ( اِ ) تربزه. ( ناظم الاطباء ). رجوع به تربزه شود.

تربو. [ ت َ ] (اِ) پارچه ٔ سفید و سفت و باریک را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). جامه ٔ باریک سفت . (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). جامه ٔ باریک سفت . (فرهنگ رشیدی ). جامه ٔ باریک سفته را خوانند. (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا).


تربو. [ ت َ] (اِ) تربزه . (ناظم الاطباء). رجوع به تربزه شود.



کلمات دیگر: