کلمه جو
صفحه اصلی

اثال

فرهنگ فارسی

نام کوهی

لغت نامه دهخدا

اثال . [ اُ ] (اِخ ) ابن نعمان . صحابی است .


اثال. [ اَ/اُ ] ( معرب ، اِ ) ( از یونانی آیتال ) یکی از آلات کیمیا که از شیشه یا سفال کنند برهیئت طبقی با سرپوش و دم بطول یک ذراع و عرض یک بدست و برای تصعید جیوه و گوگرد و زرنیخ و جز آن بکار برند.

اثال. [ اَ/اُ ] ( ع اِ ) بزرگی موروثی و بزرگی ذاتی. ( منتهی الارب ). بزرگواری.

اثال. [ اَ/اُ ] ( اِخ ) نام کوهی. || مردی منسوب بدین کوه. || آبی است بنی عبس را یا قلعه ای است ایشان را. ( منتهی الارب ). کوهی است بنی عبس را که میان او و میان آبی که مسافران بر آن نزول کنند آنگاه که از بصره بطرف مدینه روند به سه میل فاصله از بصره و آنجا منزل اهل بصره است پس از قوّ و گویند قلعه ای است در بلاد عبس نزدیک محلهای بنی اسد. ( مراصد ). || دهی است در قاعه. ( منتهی الارب ). || وادیی است که آبش در وادی ستاره میریزد. ( منتهی الارب ). و آن معروف به قدید است. ( مراصد ). || آبی است نزدیک غمازه. || موضعی است بین غمیر و بستان ابن عامر. ( منتهی الارب ). و آن در راه حاج است. ( مراصد ). || نام اسب ضمرةبن ضمره نهشلی. ( منتهی الارب ). || جائی از زمین یمامه از بنی اسد. ( مراصد ).

اثال. [ اَ] ( اِخ ) ابن لُجَیم. پدر حیّی است و از آن حی است خوله حَنفیّه بنت جعفر مادر محمّدبن علی بن ابیطالب.

اثال. [ اُ ] ( اِخ ) ابن نعمان. صحابی است.

اثال. [ اِ ] ( ع اِ ) ج ِ اثله.

اثال . [ اَ] (اِخ ) ابن لُجَیم . پدر حیّی است و از آن حی ّ است خوله حَنفیّه بنت جعفر مادر محمّدبن علی بن ابیطالب .


اثال . [ اَ/اُ ] (اِخ ) نام کوهی . || مردی منسوب بدین کوه . || آبی است بنی عبس را یا قلعه ای است ایشان را. (منتهی الارب ). کوهی است بنی عبس را که میان او و میان آبی که مسافران بر آن نزول کنند آنگاه که از بصره بطرف مدینه روند به سه میل فاصله از بصره و آنجا منزل اهل بصره است پس از قوّ و گویند قلعه ای است در بلاد عبس نزدیک محلهای بنی اسد. (مراصد). || دهی است در قاعه . (منتهی الارب ). || وادیی است که آبش در وادی ستاره میریزد. (منتهی الارب ). و آن معروف به قدید است . (مراصد). || آبی است نزدیک غمازه . || موضعی است بین غمیر و بستان ابن عامر. (منتهی الارب ). و آن در راه حاج است . (مراصد). || نام اسب ضمرةبن ضمره ٔ نهشلی . (منتهی الارب ). || جائی از زمین یمامه از بنی اسد. (مراصد).


اثال . [ اَ/اُ ] (ع اِ) بزرگی موروثی و بزرگی ذاتی . (منتهی الارب ). بزرگواری .


اثال . [ اَ/اُ ] (معرب ، اِ) (از یونانی آیتال ) یکی از آلات کیمیا که از شیشه یا سفال کنند برهیئت طبقی با سرپوش و دم بطول یک ذراع و عرض یک بدست و برای تصعید جیوه و گوگرد و زرنیخ و جز آن بکار برند.


اثال . [ اِ ] (ع اِ) ج ِ اثله .



کلمات دیگر: