کلمه جو
صفحه اصلی

محاول

فرهنگ فارسی

گرد گردنده

لغت نامه دهخدا

محاول. [ م َ وِ ] ( ع اِ ) ج ِ محالة. ( منتهی الارب ). رجوع به مَحالَة شود.

محاول. [ م ُ وِ ] ( ع ص ) گردگردنده. و حواله کننده. ( غیاث ) ( آنندراج ).

محاول . [ م َ وِ ] (ع اِ) ج ِ محالة. (منتهی الارب ). رجوع به مَحالَة شود.


محاول . [ م ُ وِ ] (ع ص ) گردگردنده . و حواله کننده . (غیاث ) (آنندراج ).



کلمات دیگر: