کلمه جو
صفحه اصلی

کوه کندن

فرهنگ فارسی

شکافتن و تراشیدن کوه گشادن و ساختن راهی یا بر آوردن صورت و نقشی را

لغت نامه دهخدا

کوه کندن.[ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) شکافتن و تراشیدن کوه ، گشادن وساختن راهی یا برآوردن صورت و نقشی را :
مرا زین کوه کندن حاصل این بود
نشد کارم میسر مشکل این بود.
نظامی.
به گرد عالم از فرهاد رنجور
حدیث کوه کندن گشت مشهور.
نظامی.

پیشنهاد کاربران

کنایه از کار بسیار دشواری را انجام دادن


کلمات دیگر: