کلمه جو
صفحه اصلی

دلخور


مترادف دلخور : آزرده، دل نگران، رنجیده، گرفته، متالم، مغموم، ملول، نگران

متضاد دلخور : راضی، شادمان

فارسی به انگلیسی

edgy, gloomy, glum, peeved, resentful, sullen, upset, annoyed, indignant, offended

offended, annoyed, indignant


edgy, gloomy, glum, peeved, resentful, sullen, upset


مترادف و متضاد

sulky (صفت)
ترشرو، رنجیده، بد اخم، دلخور، عبوس، قهر

chapfallen (صفت)
دارای چانه اویزان، ملول، دلخور

آزرده، دل‌نگران، رنجیده، گرفته، متالم، مغموم، ملول، نگران ≠ راضی، شادمان


فرهنگ فارسی

ملول، آزرده ورنجیده، دلخوری، ملالت، رنجیدگی
( صفت ) ۱ - ملول مغموم غمگین . ۲ - رنجیده آزرده .

فرهنگ معین

( ~. خُ ) (ص مر. ) رنجیده ، ناراحت .

لغت نامه دهخدا

دلخور. [ دِ خوَرْ / خُرْ ] ( ص مرکب ) ملول. مغموم. محزون.رنجیده. ( ناظم الاطباء ). غمگین. افسرده :
در واقعه دلخور جانکاه برادر
ما را بغلط مرده ای انگاشته باشد.
مسیح کاشی ( از آنندراج ).
- دلخور بودن ؛ گله مند و ناراضی بودن از کسی یا چیزی. ( فرهنگ لغات عامیانه ).
- دلخور شدن از کسی یا از چیزی ؛ دل تنگ شدن از آن. رنجیدن از آن. رنجیدن به دل از آن. ناراضی و گله مند شدن. ( فرهنگ لغات عامیانه ).
- دلخور کردن ؛ رنجانیدن. افسرده کردن. مایه دلخوری و گله مندی ونارضایی کسی را با رفتاری نامساعد فراهم آوردن. ( فرهنگ لغات عامیانه ).

فرهنگ عمید

"

واژه نامه بختیاریکا

کِرِنجال

پیشنهاد کاربران

ناراحت

از کسی اعصبانی بودن


دمق . . . ملول . . . . ناراحت . . . . . .

رنجیده خاطر


کلمات دیگر: