کلمه جو
صفحه اصلی

تسریع


مترادف تسریع : سرعت، شتاب ، تعجیل، عجله ، سرعت بخشیدن، شتاب کردن، سرعت گرفتن

متضاد تسریع : کند، تأخیر، تأخیرکردن

برابر پارسی : شتاب، زود، تند

فارسی به انگلیسی

acceleration, speedup

acceleration


speedup


فارسی به عربی

بعثة , تعجیل , متر

مترادف و متضاد

acceleration (اسم)
شتاب، سرعت، تسریع، افزایش سرعت، تندی، تعجیل

speed-up (اسم)
تسریع، ازدیاد تولید یا سرعت و غیره

precipitation (اسم)
شتاب، تسریع، ته نشینی، دست پاچگی، بارش، عجله

expedition (اسم)
سرعت، تسریع، سفر، اردوکشی، هیئت اعزامی

سرعت، شتاب ≠ کند


۱. سرعت، شتاب ≠ کند
۲. تعجیل، عجله ≠ تاخیر
۳. سرعت بخشیدن
۴. شتاب کردن، سرعت گرفتن ≠ تاخیر کردن


فرهنگ فارسی

شتاب کردن، شتافتن
۱- ( مصدر ) شتافتن شتاب آوردن سرعت آوردن در کار سرعت گرفتن . ۲- ( اسم ) شتاب سرعت . جمع : تسریعات . توضیح بمعنی شتافتن در کتب عرب نیامده و بجای آن (( اسراع ) ) مستعمل است .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص ل . ) شتاب آوردن .

لغت نامه دهخدا

تسریع. [ ت َ ] ( ع مص ) تسریع بمعنی شتافتن اصلا در کتب لغت دیده نمی شود، بجای آن اسراع بر وزن اکرام است که سرعت مانند قدرت نیز اسم آن میباشد. ( نشریه دانشکده ادبیات تبریز سال دوم ). شتابانیدن. ( دهار ). || مبادرت کردن بسوی چیزی و سرعت کردن. ( از متن اللغة ). || و نیز تسریع زادن گوسفند است بچه خود را زنده پیش از تمام شدن وضع. و چنین حمل را سَرّوع خوانند. این کلمه را از بعض بادیه نشینان شنیدم و در کلام ائمه لغت ندیدم و چنان می بینم که فصیح است. ( از متن اللغة ).

فرهنگ عمید

شتاب کردن در کاری، شتافتن.

پیشنهاد کاربران

تند کردن


کلمات دیگر: