کلمه جو
صفحه اصلی

عملگی


مترادف عملگی : فعلگی، کارگری

فارسی به انگلیسی

work done by a coolie, menial labour, peonage

work done by a coolie, menial labour


peonage


مترادف و متضاد

فعلگی، کارگری


فرهنگ فارسی

عمله بودن . فعلگی کارگری .

فرهنگ معین

(عَ مَ لِ ) [ ع - فا. ] (حامص . ) کارگری .

لغت نامه دهخدا

عملگی. [ ع َ م َ ل َ / ل ِ ] ( حامص ) فعلگی و شغل و پیشه عمله. ( ناظم الاطباء ). عمله بودن. کارگر بودن. فعله بودن. رجوع به عمله شود.

فرهنگ عمید

عمله بودن، شغل و عمل کارگر ساختمان.

جدول کلمات

فعلگی


کلمات دیگر: