مترادف شکافتگی : انشقاق، روزن، شکاف، فلق
شکافتگی
مترادف شکافتگی : انشقاق، روزن، شکاف، فلق
فارسی به عربی
شق
مترادف و متضاد
تقسیم، شکافتگی، عمل شکافتن، ورقه ورقه شدگی
انشقاق، روزن، شکاف، فلق
فرهنگ فارسی
رخنه و شکاف فتاق شکافتگی ابر از شعاع آفتاب .
فرایند تقسیم شدن یاختۀ تخم که در نتیجۀ آن همۀ یاختههای اندامگان به وجود میآیند متـ . تسهیم
لغت نامه دهخدا
شکافتگی. [ ش ِ / ش َ ت َ / ت ِ ] ( حامص ) رخنه و شکاف. ( از ناظم الاطباء ). انشقاق. ترک. تراک. کفتگی. کافتیدگی. ترکیدگی. غاچ. شکاف. چگونگی چیز شکافته. ( یادداشت مؤلف ): فتاق ؛ شکافتگی ابر از شعاع آفتاب. خَجَل ؛ بسیار شکافتگی دامان پیراهن و زیردامان آن. لَهد؛ شکافتگی سینه شتر از آسیب و مانند آن. کَلَع؛ شکافتگی و چرک و ریمناکی پای. ( از منتهی الارب ). || شکستگی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به شکافته شود.
فرهنگ عمید
دریدگی، چاک خوردگی.
فرهنگستان زبان و ادب
{cleavage, segmentation} [زیست شناسی-ژن شناسی و زیست فنّاوری] فرایند تقسیم شدن یاختۀ تخم که در نتیجۀ آن همۀ یاخته های اندامگان به وجود می آیند
متـ . تسهیم
کلمات دیگر: