کلمه جو
صفحه اصلی

خمل


مترادف خمل : پرز، ریشه، کرک، خواب پارچه

مترادف و متضاد

۱. پرز، ریشه، کرک
۲. خواب پارچه


فرهنگ فارسی

( اسم ) ریشه پرز خوب ( مخمل ماهوت و مانند آن ) .
دوست خالص خمل

فرهنگ معین

(خَ ) [ ع . ] (اِ. ) ریشه ، پرز، خواب (مخمل ، ماهوت و مانند آن ).

لغت نامه دهخدا

خمل . [ خ َ ] (اِ) سورنجان . زعفران دشتی . (از ناظم الاطباء) (از برهان قاطع).


خمل . [ خ َ ] (ع مص ) نهادن بُسْر را در سبوی و مانند آن تا نرم و پخته گردد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).


خمل . [ خ َ م َ ](ع اِ) ج ِ خامل . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || کوسج لُخم . جَمَل . سگ ماهی . (یادداشت بخط مؤلف ).


خمل . [ خ ِ ] (ع اِ) دوست خالص . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).


خمل . [ خ َ ] (ع اِ) ریشه . پرز. پرز جامه ٔ مخمل و جز آن . یقال : له خمل ؛ ای هدب . || شترمرغ نر. || نهالی گرد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || یک نوع ماهی است . (منتهی الارب ). رجوع به خَمَل شود.


خمل. [ خ َ ] ( اِ ) سورنجان. زعفران دشتی. ( از ناظم الاطباء ) ( از برهان قاطع ).

خمل. [ خ َ ] ( ع اِ ) ریشه. پرز. پرز جامه مخمل و جز آن. یقال : له خمل ؛ ای هدب. || شترمرغ نر. || نهالی گرد. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). || یک نوع ماهی است. ( منتهی الارب ). رجوع به خَمَل شود.

خمل. [ خ َ ] ( ع مص ) نهادن بُسْر را در سبوی و مانند آن تا نرم و پخته گردد. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).

خمل. [ خ ِ ] ( ع اِ ) دوست خالص. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).

خمل. [ خ َ م َ ]( ع اِ ) ج ِ خامل. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). || کوسج لُخم. جَمَل. سگ ماهی . ( یادداشت بخط مؤلف ).

خمل. [ خ ِ م ِ ] ( اِ ) رَزَک. نام گیاهی است به لهجه مردم آستارا و در زبان آلمانی نیز رزک را خمل نیز مینامند. ( یادداشت بخط مؤلف ).

خمل. [ خ ُ ] ( ع اِ ) دوست خالص. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). خِمل. رجوع به خمل شود.

خمل . [ خ ِ م ِ ] (اِ) رَزَک . نام گیاهی است به لهجه ٔ مردم آستارا و در زبان آلمانی نیز رزک را خمل نیز مینامند. (یادداشت بخط مؤلف ).


خمل . [ خ ُ ] (ع اِ) دوست خالص . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). خِمل . رجوع به خمل شود.


پیشنهاد کاربران

خمل:[ اصطلاح طب سنتی ]به معنی پرز است و در ادویه هر چه شبیه به پرز بر سطح ظاهر آن باشد مانند آنچه بر روی به می باشد.

میوه نارس سبز رنگ خرما در زبان ملکی گالی بشکرد

خمل یعنی به رطب قبل از رنگ خوردن خوشه ها خرما خمل می گویند

خمل :خرمای نارس ، زفت، .

میوه نارس ، میوه سبز خرما


کلمات دیگر: