مترادف حلالیت : حلال بودی، بخشش، عفوطلبی، بحل خواهی
حلالیت
مترادف حلالیت : حلال بودی، بخشش، عفوطلبی، بحل خواهی
فارسی به انگلیسی
being lawful (religiously)
مترادف و متضاد
حلالبودی، بخشش، عفوطلبی، بحلخواهی
فرهنگ فارسی
حلال بودن
جملات نمونه
حلالیت طلبیدن
to ask for (religious) pardon
دانشنامه عمومی
حلال کردن ، وقتی کسی نسبت به دیگری کوتاهی نموده یا خطایی انجام می دهد و یا احساس می کند دوباره او را نخواهد دید در خواست حلالیت می کند ، درخواست از دیگری برای حلال کردن امری بر او.
دانشنامه آزاد فارسی
حَلّالیَّت (solubility)
میزان جسم حل شونده در مقداری معیّن از حلال و در دمایی خاص. جسم حل شونده معمولاً جامد یا گاز و حلال معمولاً مایع است. برای جامدات، حلالیت را گاهی به صورت مقدار جسم حل شونده، برحسب گرم، در ۱۰۰ گرم حلال، و برای گازها به صورت بخش در میلیون (معادل یک ده هزارم درصد) حلالبیان می کنند.
میزان جسم حل شونده در مقداری معیّن از حلال و در دمایی خاص. جسم حل شونده معمولاً جامد یا گاز و حلال معمولاً مایع است. برای جامدات، حلالیت را گاهی به صورت مقدار جسم حل شونده، برحسب گرم، در ۱۰۰ گرم حلال، و برای گازها به صورت بخش در میلیون (معادل یک ده هزارم درصد) حلالبیان می کنند.
wikijoo: حلالیت
کلمات دیگر: