کلمه جو
صفحه اصلی

عودسوز


مترادف عودسوز : سپندسوز، مجمر

مترادف و متضاد

censer (اسم)
عودسوز، مجمر، عطردان، مجمره، بخور سوز

سپندسوز، مجمر


فرهنگ فارسی

( صفت ) مجمری که در آن عود می سوزانند .

فرهنگ معین

[ ع - فا. ] (اِ. ) ظرفی که در آن عود می سوزانند.

لغت نامه دهخدا

عودسوز.( نف مرکب ) عودسوزنده. کسی که عود میسوزاند. آنکه عود بر آتش مینهد تا بسوزد و بوی خوش دهد :
نشستند خوبان بربطنواز
یکی عودسوز و یکی عودساز.
فردوسی.
صندل و عود هر سویی برپای
باد ازو عودسوز و صندل سای.
نظامی.
در طبق مجمر مجلس فروز
عود شکرساز و شکر عودسوز.
نظامی.
|| ( اِ مرکب ) ظرفی که در آن عود میسوزانند. ( از آنندراج ). مجمر. ( دهار ) ( غیاث اللغات ) ( از منتهی الارب ). مجمرة. ( از منتهی الارب ). مجمری که در آن بوی خوش میسوزانند. ( ناظم الاطباء ). بوی سوز. عطرسوز. مدخنة :
پیشت از جان عود وز دل عودسوزی کرده بود
هم ز سوز سینه عطر عودسوزان تازه کرد.
خاقانی.
یاسمن تازه داشت مجمره عودسوز
غنچه که آن دید ساخت گنبده مشکبار.
خاقانی.
من آن عودسوزم که در بزم شاه
ندارم جز این یک وثیقت نگاه.
نظامی.
فرستاد تخمی به دست رهی
که باید که بر عودسوزش نهی.
سعدی.
گدایان بیجامه شب کرده روز
معطرکنان جامه بر عودسوز.
سعدی.
گمان برند که در عودسوز سینه من
نبود آتش معنی که بو نمی آید.
سعدی.
به بزمی که شاهست مجلس فروز
فلک از ثوابت نهد عودسوز.
کلیم ( از آنندراج ).
چه سازد به بخت سیه عودسوز
که در چنگ او نیست زینگونه سوز.
ملاطغرا ( از آنندراج ).

فرهنگ عمید

مجمر، بوی سوز، ظرفی که در آن عود می سوزانند.

دانشنامه آزاد فارسی

ظرفی برای سوزاندن عود، به شکل درباز یا دربسته با سوراخ هایی به منظور خروج بخار عود. عودسوز از زمان های بسیار قدیم برای سوزاندن عود یا دیگر مواد معطر در فضاهای کوچک و بزرگ استفاده می شده و شکل، اندازه و نقش های متنوعی داشته است. بنابر گفتۀ برخی از کارشناسان، در نقش برجستۀ بارعام در تخت جمشید، نوع ایستاده آن دیده می شود که دلیلی بر قدمت مصرف این نوع ظروف است. امروزه عود را بیشتر به شکل ایستاده یا در سینی های کوچک و بزرگ مخصوص می سوزانند که به همین نام مرسومند و شکل قدیمی آن دیگر متداول نیست.


کلمات دیگر: