دل نگرانی. [ دِ ن ِ گ َ ] ( حامص مرکب ) حالت و کیفیت دل نگران : دلبر آسایش ما مصلحت وقت ندید ورنه از جانب ما دل نگرانی دانست. حافظ. || انتظار. || اندوه و ملالت. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به دل نگران شود.
foreboding. . . . یک احساس قوی که انگار یک حادثه ای یا رویدادی در شرف وقوع هست مخصوصا رویدادی نا خوشایند. When doctor was talking his voice was dark and foreboding مثلا تو این مثال حرفهای دکتر به نظر مریض احساس دلشوره داده. . . لحنش طوری بوده که این حس و به مریض داده که رخداد غیر منتظره ای در شرف وقوع هست.