مترادف شکم پرست : پرخوار، شکمباره، شکم بنده، شکمو، گرانخوار
شکم پرست
مترادف شکم پرست : پرخوار، شکمباره، شکم بنده، شکمو، گرانخوار
فارسی به انگلیسی
glutton(ous)
glutton, gluttonous, gourmand, greedy
فارسی به عربی
نهم
مترادف و متضاد
شکم پرست، ادم خوشگذران و عیاش
شکم پرست، صاحب سر رشته در خوراک
شکم پرست، دله، ادم پر خور
پرخوار، شکمباره، شکمبنده، شکمو، گرانخوار
فرهنگ فارسی
( صفت ) آن که شکم خود را دوست دارد و همواره غذای لذیذ خواهد شکم بنده .
لغت نامه دهخدا
شکم پرست. [ ش ِ ک َ پ َ رَ ] ( نف مرکب ) ابن البطن.شکم باره. ( یادداشت مؤلف ). پرخور و عبدالبطن. ( ناظم الاطباء ). شکم بنده. شکم پرور. ( آنندراج ) :
در آن سماط که منظور میزبان باشد
شکم پرست کند التفات بر مأکول.
به است توبره جو ز گوهرینه ستام.
شکم پرست خداپرست نبود. ( امثال و حکم دهخدا ). رجوع به شکم باره و مترادفات دیگر شود.
|| عیاش. ( ناظم الاطباء ).
در آن سماط که منظور میزبان باشد
شکم پرست کند التفات بر مأکول.
سعدی.
شکم پرست ز معنی است دور کاسبان رابه است توبره جو ز گوهرینه ستام.
میرخسرو ( از آنندراج ).
- امثال :شکم پرست خداپرست نبود. ( امثال و حکم دهخدا ). رجوع به شکم باره و مترادفات دیگر شود.
|| عیاش. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ عمید
ویژگی کسی که به خوردن غذاهای خوب علاقه دارد، شکم بنده.
جدول کلمات
دله
پیشنهاد کاربران
لت انبار
دله، پرخوار، شکمباره، شکم بنده، شکمو، گرانخوار
دوزخ گلو. [ زَ گ َ ] ( ص مرکب ) شکم خواره. شکم باره. شکم پرست. پرخوار. پرخواره :
در زمان پیش آمد آن دوزخ گلو
حجتش آنکه خدا گفته کلوا.
مولوی.
رجوع به مترادفات کلمه شود.
در زمان پیش آمد آن دوزخ گلو
حجتش آنکه خدا گفته کلوا.
مولوی.
رجوع به مترادفات کلمه شود.
عیاش کسی که فقط به فکر خوش گذرانی خودش است
کلمات دیگر: