کلمه جو
صفحه اصلی

قیچی


مترادف قیچی : مقراض

برابر پارسی : کاز، بُرِشگر، دوکارد

فارسی به انگلیسی

clipper, nippers, scissor, scissors, (pair of)scissors

(pair of)scissors


clipper, nippers, scissor, scissors


فارسی به عربی

مقص

مترادف و متضاد

tweezers (اسم)
خارچینه، قیچی، موچین

scissors (اسم)
قطع، قطع کننده، قیچی، مقراض، چیز برنده

snips (اسم)
قیچی، قیچی اهن بری

فرهنگ فارسی

ماخوذازترکی، مقراض، آلتی که با آن کاغذوپارچه یاچیزدیگربریده شود
( اسم ) آلتی که به وسیله آن پارچه کاغذ و اشیائ دیگر را برند مقراض : حکیم سوزنی آن تیز قیچی فطرت که بوده ابره هزلش همیشه آسترم ... توضیح بعضی اصل این کلمه را قی چین ( آلتی که قی شمع را می چینند ) پنداشته اند ولی این کلمه ترکی - مغولی است ( قیچا ) یا دم قیچی . خرده پارچه هایی که خیاط پس از برش لباس از پارچه جدا می کند و آنها قابل استفاده نیستند .

نوعی وسیلۀ برش بزرگ که گاه شبیه به قیچی معمولی است و برای بریدن ورق‌های بزرگ فلزی یا ریخته‌پیرایی قطعات ریختگی به کار می‌رود


فرهنگ معین

(قِ ) [ تر. ] (اِ. ) ابزاری که به وسیلة آن پارچه ، کاغذ و اشیاء دیگر را می برند و دارای دو شاخة برنده است که از وسط به یکدیگر وصل شده اند، مقراض .

لغت نامه دهخدا

قیچی. [ ق َ / ق ِ ] ( ترکی ، اِ ) قیچا. آلتی که بوسیله آن پارچه ، کاغذ و اشیای دیگر را برند. ( فرهنگ فارسی معین ). مقراض. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مقص. کازود. دوکارد :
حکیم سوزنی آن تیز قیچی فطرت
که بوده ابره هزلش همیشه آسترم
اگرچه در فن هزل از عبید افزون بود
ولی ز هر دو به ادراک من زیاده ترم.
ملا فوقی یزدی ( از آنندراج ).
بعضی اصل این کلمه را قی چین ( آلتی که قی شمع را می چیند ) پنداشته اند،ولی این کلمه ترکی - مغولی است. ( فرهنگ فارسی معین ).
- دم قیچی ؛ خرده پارچه هایی که خیاط پس از برش لباس از پارچه جدا میکند و آنها قابل استفاده نیستند. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ عمید

وسیله ای با دو تیغۀ دسته دار برای بریدن کاغذ، پارچه، و مانند آن.
* قیچی زدن (کردن ): (مصدر متعدی ) چیزی را با قیچی برش دادن.

وسیله‌ای با دو تیغۀ دسته‌دار برای بریدن کاغذ، پارچه، و مانند آن.
⟨ قیچی زدن (کردن): (مصدر متعدی) چیزی را با قیچی برش دادن.


دانشنامه عمومی

قِیچی ابزاری است که به وسیله آن پارچه، کاغذ، مو و اشیاء دیگر را می برند و دارای دو شاخه بُرنده است که از وسط به یکدیگر وصل شده اند،قیچی معمولاً ابزاری آهنین و مرکب از دو تیغه برنده که به واسطه میخ یا پیچی آن دوتیغه روی هم قرار می گیرند و هر چیز جامدی را به کمک آن می برند.
قیچی های خانگی: این نوع قیچی ها تیغه هایی با طول کوچک تر از ۱۵ سانتیمتر دارند و دسته های آن ها نیز همین اندازه است و جاانگشتی های تقریباً هم پهنا دارد. قیچی های سلمانی و آشپزخانه از این نوع هستند.
قیچی های کار: این نوع قیچی ها تیغه هایی بلندتر از ۱۵ سانتیمتر دارند و معمولاً سوراخ جاانگشتی یکی از دسته های آن ها گشادتر است و برای چند انگشت جا دارد در حالی که دستهٔ دیگر آن ها سوراخی یک انگشتی دارد. قیچی های باغبانی و صنعتی (آهنبری) از این نوع هستند.
قیچی از ترکیب دو نوع ماشین ساده یعنی گوه و اهرم تشکیل می شود.
نام های اصیل فارسی آن دوکارد، گاز و ناخن پیرای بوده که مدتی با نام عربی مقراض و در دورهٔ جدید در ایران با نام ترکی قیچی (در اصل قیچا) نامیده می شود. البته برخی ریشهٔ این واژه را قی چین یعنی ابزاری که قی شمع را می چیند دانسته اند.
امروزه به خاطر کاربرد روستایی آن، واژهٔ دوکارد تنها برای اشاره به قیچی پشم چین به کار می رود.در اصطلاح خیاطان خرده پارچه هایی را که خیاط پس از برش لباس از پارچه جدا می کند و دیگر قابل استفاده نیست «دَم قیچی» می نامند.حالت فعلی از نام واژه قیچی به کمک فعل های کردن و زدن درست می شود.

فرهنگ فارسی ساره

برشگر


فرهنگستان زبان و ادب

{shears} [مهندسی مواد و متالورژی] نوعی وسیلۀ برش بزرگ که گاه شبیه به قیچی معمولی است و برای بریدن ورق های بزرگ فلزی یا ریخته پیرایی قطعات ریختگی به کار می رود

واژه نامه بختیاریکا

چَهرِه
شرنا

جدول کلمات

مقراض

پیشنهاد کاربران

انگلیسی : scissors
فارسی : قیچی
فرانسوی : ciseaux

My mom cut my hairs with scissors
مامانم با قیچی موهام رو کوتاه کرد.

وسیله ای است که با آن اشیا را می برند
مثل پارچه
دو تیغ دارد

قیچی اشیایی تیز برای بریدن پارچه

منقاش

دوتیغ

قیچی یک واژه ترکی است . اما در ترکی به چه معناست سخنان زیادی در مورد آن گفته شده ولی به نظر هیچ کدام درست به نظر نمی رسد . به نظر می رسد که به مرور زمان این واژه تغییراتی در ساختمان آن به وجود آمده . به نظر می رسد این واژه در اصل قیلچالان بوده به معنی مو چین که امروزه از ابزار شبیه به قیچی در چیدن پشم و موی حیوانات استفاده می شود . قیل در ترکی به معنی مو یا پشم و چالان پسوند آلت یا ابزار. چون در فارسی کاربرد این پسوند وجود نداشته در کار برد فارسی این واژه از قیل چالان به قیچی تغییر کرده.

فعل قرچیدن و قرچینیدن در مَنای بریدن و بریدن چیزی خشک به کار می رود.
در مثل بُز که شاخه درختان را می خورد می گویند شاخه را قرچیده و یا قرچنیده است.
و صدایی که از بریدن چیزی خشک بیرون می آید را در گفتار لری قِرچ و قُرچ می گویند که در فارسی به آن قِچ و قُچ گفته می شود.

قیچی در گفتار لری قِرچی ( با اِ کشیده ) یا قیرچی گفته می شود.
که نشان می دهد از واژه قرچیدن که یک واژه باستانی می باشد گرفته شده است.

حرف های ( غ، خ، ق، گ ) بسیار به جای هم بکار می روند و هیچ رپتی به عربی یا ترکی یا. . . بودن واژه ندارد.
شاید در جایی بگویند غرچیدن در جای دیگری بگویند خرچیدن در جای دیگری هم بگویند قرچیدن ولی در نوشتار رسمی قرچیدن نوشته شود.

قیچی :scissor
بریدگی , بریدن, قطع:Scissor

همه زبان های پارسی از جمله اوستایی، پارسی کهن، پارسی میانه و پارسی نو غ دارند و این وات همواره نقش مهمی در زبان های کهن ایرانیک داشته است. در خط های پهلوی و اوستایی نیز نویسه ای جدا برای غ وجود دارد. برای نمونه بَغ، مُغ و دوغ در زبان پهلوی ساسانی بکار رفته اند. ق نیز در برخی زبان های ایرانی شرقی وجود داشته است. در فارسی واژگانی که ق دارند به دو دسته تقسیم میشوند: یا ترکی و عربی اند، یا واژگان کهن ایرانی که در پارسی نو برخی از حروفشان تبدیل به ق شده است. یعنی قِ این واژگان در گذشته حرف دیگری بوده است. همچون : قشنگ که برگرفته از خشنگ در زبان ایرانیِ سغذی میباشد ، یعنی در این واژه خ به ق دگرگون شده است. یا واژه قرمز که برگرفته از کرمیر در پارسی میانه است ، یعنی ک به ق دگرگون شده است. واژگان این دسته خود به دو دسته تقسیم میشوند :

الف - واژگانی که از زبان ایرانیِ سغذی آمده اند و ( ( خ ) ) یا ( ( ک ) ) آنها به ( ( ق ) ) دگرگون شده است :

قشنگ که برگرفته از سغذی xšank میباشد. / قاطر که برگرفته از سغذی xara - tara میباشد. / قند که برگرفته از سغذی xanda میباشد. / نقره که برگرفته از سغذی nākrtē میباشد. / قانون که از سغذی kanonā آمده است. و . . .

ب - واژگان پارسی ای که در گذشته دارای حرف ( ( ک ) ) بوده اند و معمولا توسط عربی این حرف به ( ( ق ) ) دگرگون شده است :

قابوس که در گذشته کاووس بوده است. در پارسی میانه kayos و در اوستایی kāvāusān آمده است. / قالب که در گذشته کالب بوده است. در پارسی میانه kalpād آمده است.

/قز و قزاغند که در گذشته کز و کژاکند بوده اند. در پارسی میانه kač و در پارسی باستان kaž آمده است. / قفیز که در گذشته کویز بوده است که در پارسی میانه kafiz , kapič و در پارسی باستان kapithe آمده است.

/چاقو که در گذشته چاکو بوده است و هم ریشه با چکوش میباشد. / قپان که در گذشته کپان بوده است و احتمالا برگرفته از لاتین campania است. / قهرمان که در گذشته کهرمان بوده است. در اوستایی kara - manah آمده است.

/قاقم ( گونه ای سمور ) که برگرفته از پارسی میانه kākom میباشد. / قبا که برگرفته از پارسی میانه kapāh میباشد. / قباد که برگرفته از پارسی میانه kavāt میباشد. / قومس ( نام شهری ) که برگرفته از پارسی میانه kūmis میباشد. / قیصر که از پارسی میانه kaysar , kēsar آمده است. / قنات که برگرفته از پارسی میانه kānakih , kahas میباشد. / قرابه ( گونه ای ظرف شیشه ای ) که برگرفته از پارسی میانه karāveh میباشد. / قوطی که برگرفته از پارسی میانه kiwōt میباشد. / قربان که برگرفته از کرپان اوستایی میباشد. / قاف که برگرفته از پارسی میانه kāf میباشد. / قم ( نام شهر ) که برگرفته از کمب می باشد. و نمونه های بسیار دیگر از این دست.

قیچییدن چیزی.
بُریدن چیزی.


کلمات دیگر: