مترادف رکود : ایستایی، بی حرکتی، توقف، خمودی، سکون، کسادی، وقفه
متضاد رکود : رونق
برابر پارسی : ایستا، بازایستایی، درجازدن
stagnancy, standstill
deflation, doldrums, petrifaction, recession, slack, stagnation, stand
مرداب , باريکه اب , جاي دورافتاده , زمين باتلا قي , کاهش فعاليت , رکود , دوره رخوت , افت , ريزش , يکباره پايين امدن يا افتادن , يکباره فرو ريختن , سقوط کردن , خميده شدن
ایستایی، بیحرکتی، توقف، خمودی، سکون، کسادی، وقفه، ≠ رونق
حالت سکون یا بیحرکتی در اقتصاد یا هر فعالیت اقتصادی
رکود. [ رَ ] (ع ص ، اِ) شتر ماده که پیوسته شیر دهد و قطع نکند. || کاسه ٔ پر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
رکود. [ رُ ] (ع مص ) راست ایستادن ترازو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از دهار) (از اقرب الموارد). ایستادن ترازو. (تاج المصادربیهقی ) (از المصادرزوزنی ). || آرمیدن و برجای بودن .(منتهی الارب ) (آنندراج ). ایستادن . آسودن . (فرهنگ فارسی معین ). آرمیدن قوم از آمد و شد در شب . (ناظم الاطباء). آرام شدن . آرام گرفتن . برجای بودن . (فرهنگ فارسی معین ). || ایستادن آب و باد و کشتی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52). (از تاج المصادربیهقی ) (المصادر زوزنی ) (از اقرب الموارد). || ایستادن آفتاب به نصف النهار. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از دهار) (از اقرب الموارد). ایستادن آفتاب وقت زوال . (تاج المصادر بیهقی ) (از المصادر زوزنی ). || رکودالصلوة؛ سکون است میان دو حرکت آن مانند طمأنینه ٔ بعد از رکوع و جلسه ٔ میان دو سجده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ثابت و برقرار ماندن چیزی . (ناظم الاطباء). || ثابت و برقرار ماندن چرخ آب . (از اقرب الموارد). || نشستن جوش شراب . (یادداشت مؤلف ). آرام شدن غلیان عصیرانگور. (ازاقرب الموارد). || رکود ریح ؛ ذهاب دولت . (یادداشت مؤلف ). رکد ریح القوم ، رکوداً؛ دولت آنان از میان رفت و کارشان به تراجع افتاد. (از اقرب الموارد). || (اِمص ) سکون . ثبات . سکونت . (یادداشت مؤلف ). || کسادی ؛ رکود بازار، بی رونقی آن . راکد بودن آن . داد و ستد نشدن در آن . (یادداشت مؤلف ). || کاهلی . (فرهنگ فارسی معین ).