کلمه جو
صفحه اصلی

سرسپرده


مترادف سرسپرده : تسلیم، فرمانبردار، فدایی، تابع، ارادتمند، ارادت کیش، برخی، فدوی، جان نثار، مطیع، منقاد

متضاد سرسپرده : گردن کش، یاغی، نافرمان

فارسی به انگلیسی

devoted, devotee


servile, devoted, devotee

servile


مترادف و متضاد

تسلیم، فرمانبردار، فدایی، تابع، ارادتمند، ارادت‌کیش، برخی، فدوی، جان‌نثار، مطیع، منقاد ≠ گردن‌کش، یاغی، نافرمان


فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - مطیع فرمانبرده . ۲ - تسلیم شده . ۳ - به حلقه ارادت مرشد در آمده .

فرهنگ معین

( ~. س پُ دِ ) (ص مف . ) تسلیم شده ، فرمانبردار.

فرهنگ عمید

مطیع، منقاد، فرمان بردار.

دانشنامه عمومی

عاشق,تسلیم شده,دلداده


سرسپرده فیلمی به کارگردانی ایرج قادری، نویسندگی سعید مطلبی و ایرج گنجی زاده و تهیه کنندگی ایرج گنجی زاده محصول سال ۱۳۵۶ است.
«فیلم سرسپرده». وبگاه سینما - تئاتر. دریافت شده در ۱۴ ژوئن ۲۰۱۳.
مال یکتا، صاحب شرکت حمل و نقل بار بین تهران و استانبول، در استانبول با خواننده ای به نام امل آشنا می شود و او را از مادرش خواستگاری می کند. از یک طرف حجت، صاحب کاباره ای که امل در آن برنامه اجرا می کند، و از طرف دیگر شریکش محمود چشم به دنبال امل دارند. محمود در لابلای اجناس درون انبارشان مقداری هروئین می گذارد. کمال به تهران می گریزد و محمود در نزد پلیس او را مقصر معرفی می کند. امل برای اجرای کنسرت عازم تهران می شود.

واژه نامه بختیاریکا

جُو به رهن


کلمات دیگر: