کلمه جو
صفحه اصلی

سردم


مترادف سردم : خانقاه، پاتوق، قهوه خانه، سکوی زورخانه

مترادف و متضاد

۱. خانقاه
۲. پاتوق
۳. قهوهخانه
۴. سکوی زورخانه


فرهنگ فارسی

قهوه خانه، خانقاه، سردمدار، صاحب سردم، خانقاه
۱ - محل اجتماع درویشان خانقاه . ۲ - اطاقی چوبی که در دهه عاشورا نزدیک مسجد یا تکیه بر پا می کردند و آنرا با شمایل ائمه و بزرگان و قالیچه ها و لوازم درویشی ( تبرزین شمشاد کشکول و غیره ) می آراستند و شبها از واردین پذیرایی می کردند و گاه به مشاعره می پرداختند و شخص غالب مخاطب را در حین خواندن اشعار به تدریج وادار به کندن جامه ها می کردند تا او را با یک لنگ از سردم خارج مینمودند و اشیائ سردم را مالک می شد . ۳ - ( زور خانه ) محلی سگو مانند که مشرف بر گود است و مرشد بر آن قرار گیرد و همراه ضرب ورزش را رهبری کند . یا کاسه سردم . ظرفی است برنجی که انعام و پاداش مرشد را در آن ریزند و آن روی سردم قرار دارد .

فرهنگ معین

( ~. دَ ) (اِمر. ) ۱ - قهوه خانه . ۲ - محلی که در آن درویشان گرد هم می آیند، خانقاه . ۳ - جایی در زورخانه که مرشد متناسب با حرکات ورزشکاران ضرب می زند و می خواند.

لغت نامه دهخدا

سردم. [ س َ دَ ] ( اِ مرکب ) شخصی که بسیار بدآواز بود. ( غیاث ) ( آنندراج ). || اطاق چوبی که در دهه عاشورا نزدیک مسجد یا تکیه برپا میکردند و آن را با شمایل ائمه و بزرگان و قالیچه ها و لوازم درویشی ( تبرزین ، شمشاد، کشکول و غیره ) می آراستند و شبها از واردین پذیرائی میکردند و گاه به مشاعره می پرداختند و شخص غالب مخاطب را در حین خواندن اشعار بتدریج وادار به کندن جامه ها میکرد تا او را با یک لنگ از سردم خارج مینمود و اشیاءسردم را مالک میشد. || ( زورخانه ) محل سکومانند که مشرف بر گود است و مرشد بر آن قرار گیرد و همراه ضرب ورزش را رهبری کند. ( فرهنگ فارسی معین ).
- کاسه سردم ؛ ظرفی است برنجی که انعام و پاداش مرشد را در آن ریزند و آن روی سردم قرار دارد.( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ عمید

۱. (ورزش ) محلی در زورخانه که مرشد در آنجا می نشیند و هماهنگ با حرکات ورزشکاران ضرب می گیرد و آواز می خواند.
۲. جایی که درویشان و قلندران گرد هم جمع شوند، خانقاه.
۳. [مجاز] قهوه خانه.

دانشنامه عمومی

سردم، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان روانسر در استان کرمانشاه ایران است.
این روستا در دهستان بدر قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۳۴۱ نفر (۶۷خانوار) بوده است.

دانشنامه آزاد فارسی

سَردَم
اصطلاحی در ورزش باستانی. محل نشستن مرشد در زورخانه را گویند. چنین برمی آید که پهلوانان صوفی مسلک، به پیروی از پیشوایان اهل طریقت، «ضرب گیر» را «مرشد» و «سکوی مرشدنشین» را «سردم» نامیدند. تا پیش از رواج آداب تصوف در زورخانه ها و تا اوایل حکمرانی کریم خان زند، ضرب گیر را مطرب می خواندند. در سروده های بسیاری از شاعران آن زمان نیز نامی از مرشد نیامده و از ضرب گیرها به نام مطرب یاد شده است. سردم در ابتدا فقط مکان ضرب گرفتن مرشد بود؛ ولی به مرور زمان آلات و ادوات گوناگون در آن جا نصب شد، چنان که گویی سردم موزۀ زورخانه است. اشیایی چون شمشیر، سپر، زره، کلاهخود، پوست پلنگ، زنگ، زنجیر و ابلق به مثابه مظاهر پهلوانی، تختۀ شنا، میل، کباده و سنگ به سان آلات و ابزار ورزش و شیرقلاب (کمربند درویشی) و شاخ و تبرزین و کشکول و پوست تخت به منزلۀ مظاهر درویشی در اطراف و بالای سردم آویخته می شد. گاهی نیز تاج درویشی را در بهترین مکان سردم نصب می کردند. در محرم و صفر در تکایا و نیز در ماه رمضان در قهوه خانه ها، سردم می بستند و سخنوران و پهلوانان را سردمدار می خواندند. کمک مالی مردم برای روشنایی سردم «چراغ سردم» خوانده می شد.

جدول کلمات

خانقاه


کلمات دیگر: