کلمه جو
صفحه اصلی

دمر


مترادف دمر : دمرو، وارونه

فارسی به انگلیسی

flat, prone, prostrate

prostrate, prone


مترادف و متضاد

prone (صفت)
متمایل، دمر

procumbent (صفت)
دمر، خوابیده روی زمین

flat-ways (قید)
از پهنا، دمر، تخت خوابیده

flat-wise (قید)
از پهنا، دمر، تخت خوابیده

دمرو، وارونه


فرهنگ فارسی

به روافتاده، وارو، وارون، کسی که روی شکم درازکشد
( صفت ) روی سینه و شکم دراز کشیدن .
بمعنی دیم که رخساره باشد و بعربی خد گویند .

فرهنگ معین

(دَ مَ ) (ص . ) (عا. ) روی سینه و شکم دراز کشیده .

لغت نامه دهخدا

دمر. [ دَ م َ ] ( ص ، ق ) در اصطلاح عامیانه ، منکب. نگون. به روی خفته. به روی افتاده. دمرو. خلاف ِ سِتان. مقابل طاق باز. این کلمه هرچند در کتاب نیامده است ولی لفظی درست و قدیم است. ( یادداشت مؤلف ). بر روی خوابیده که در تازی منکوس گویند. ( آنندراج ). منکوس. ( غیاث ). به روی افتاده و به رو خفته و روی بر زمین نهاده. ( ناظم الاطباء ) :
به گلشن عزبی غنچه خفته ام اما
کسی نچیده گلی از حدیقه دمرم.
فوقی یزدی ( از آنندراج ).
- دمر شدن ؛ دوتا شدن برای برداشتن چیزی یا انجام دادن کاری. دوتا شدن چون راکعی.( یادداشت مؤلف ).
|| وارون بر زمین نهاده. ( یادداشت مؤلف ).
- دمر کردن ظرفی ؛ وارونه نهادن آن را یعنی بر دهانه آن را بر زمین نهادن. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ عمید

۱. به روافتاده، وارو، وارون.
۲. روی سینه و شکم دراز کشیده، دمرو.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی دَمَّرَ: هلاک کرد(اعم از انسان ،جنبندگان و اموال)
تکرار در قرآن: ۱۰(بار)
هلاک شدن. در صحاح می‏گوید: دمار به معنی هلاکت است «دَمَّرَهُ وَ دَمَّرَ عَلَیْهِ» هر دو به یک معنی است. طبرسی تدمیر را هلاک کردن و راغب ادخال هلاکت در شی‏ء گفته است در اقرب گفته «دَمَرَ دُمُوراً وَ دِماراً» یعنی هلاک شد و «دَمَّرَهُمْ وَ عَلَیْهِمْ» یعنی آنها را هلاکت کرد. در نهج البلاغه خطبه 88 در صفت خدا فرموده «قاهِرُ مَنْ عَاَزَّهُ وَ مُدَّمِرُ مَنْ شاقَّهُ» یعنی غالب است بر کسیکه به فکر شراکت با اوست و هلاک کننده کسی است که با اومخالفت کرد. آنچه فرعون و ق.مش می‏ساختند هلاک و نابود کردیم ، تدمیر در تمام این آیات به معنی هلاکت کردن است و چنانکه ملاحظه می‏شود هم در انسان و هم در غیر او به کار رفته است. روشن شد که «دَمَّرَ« هم به نفسه و هم با «عَلی» متعدی می‏شود بنا بر این معنی آیه اوّلی آن است که: خدا هلاکشان کرد و بر کفّار نظیر آن است. راغب می‏گوید در این آیه مفعول دمّر محذوف است در این صورت باید تقدیر آن چنین باشد «دَمَّرَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مَا اخْتَصَّ بِهِمْ» زمخشری نیز مانند راغب گفته است.

واژه نامه بختیاریکا

( دَمَر ) تِلاپُشت؛ تِلِه پُشت؛ دمرو؛ سر نر؛ چنگ والا

پیشنهاد کاربران

قبیله ، طائفه ، دودمان ( واژه ی لاتینی - یونانی ) - دولت شهرها از دمرها یا همان قبایل تشکیل می شدند برای مثال در آتن یک صد دمر یا طایفه وجود داشته که هر یک ارتباطات محلی خاصی میان خود داشتند و هر فرد بر اساس این که متولد کدام دمر است متعلق به آن دمر بوده ( برگ 3. کتاب سیر اندیشه ی سیاسی در غرب ( الف ) از سعید صادقی )


کلمات دیگر: