کلمه جو
صفحه اصلی

قواعد


مترادف قواعد : آداب، قوانین، مقررات

فارسی به انگلیسی

rule, method, formula, base, unwell, having her periods


مترادف و متضاد

آداب


قوانین، مقررات


۱. آداب
۲. قوانین، مقررات


فرهنگ فارسی

جمع قاعده

فرهنگ معین

(قَ عِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ قاعده .

لغت نامه دهخدا

قواعد. [ ق َ ع ِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ قاعد، زن بازایستاده از زه و غیره. || نهال خرما که تنه گرفته باشد. رجوع به قاعد شود. || ج ِ قاعدة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) : و قواعدملک او مصون و محفوظ. ( فارسنامه ابن البلخی ص 82 ).
نبایدت که پریشان شود قواعد ملک
نگاه دار دل مردم از پریشانی.
سعدی.
- قواعدالبیت ؛ اساس البیت. ( اقرب الموارد ). بنیادهای خانه. ( منتهی الارب ).
- قواعدالهودج ؛ چهارچوب بر پهنای هوده. ( منتهی الارب ). رجوع به قاعدة شود.

فرهنگ عمید

= قاعده

قاعده#NAME?


دانشنامه اسلامی


پیشنهاد کاربران

روش ها

چمه ها ( زبر " چ" ) {چم به معنی " قانون" ، و چمه به معنی " قانون کوچک" است}

نکته ها

( قَعَد ) به معنی نشست و متضاد، قیام است. مَقعَد: هم به معنای باسن و یا جای نشستن رو معنی میده، و همینطور به مهمان خانه هم معنی میشه. [مُقعَد: هم به کسی که فلج باشه گفته میشه، چون به تعبیر دیگه همیشه در واقع نشیمنگاهش رو روی زمین قرار میده]و [قَعْدَة :هم اسم مرة و به آنچه که انسان بر اون بنشینه مثل فرش و . . . اطلاق میشه]. [ذوالقعده: هم به این دلیل نام گذاری شده چون مردم عرب در زمان جهالت قدیم در این ماه در بین قبایلشون ممنوع بوده که جنگی صورت بگیره، نام گذاری شده]. [قواعد: هم همان ریشه و جمع است و مفردش قاعدة است و به این دلیل نام گذاری شده چون به معنای محل نشستن علم ریاضی یا زبان عربی یا . . . . رو فراهم میکنه]. [قاعدة یا قاعدگی زنان: در واقع به این دلیل نام گذاری شده چون زن ها رو به دلیل حیض زنان توی خونه نگه میداره و یا میتونیم بگیم که اون ها رو متوقف میکنه از نماز خوندن. منظورم از متوقف کردن همان نشستنه]. [ لفظ القاعده برای پیکار جویان هم به این دلیل نام گذاری شده چون نام القاعده برگرفته از نام اولین پایگاه نظامی این سازمان �قاعدة الجهاد� است].

مفرد کلمه ی قواعد :قا عده

اصول

ترتیبات

شیوه نامه، دستورکار، روشنامه

خب یکی بگه هم خانوادش چیه
نامردا


کلمات دیگر: