کلمه جو
صفحه اصلی

شیرازه


مترادف شیرازه : ته بندی، عطف

فارسی به انگلیسی

binding, head-band order, tie, headband(of a book)

binding


headband(of a book), order, tie


مترادف و متضاد

ته‌بندی، عطف


binding (اسم)
انقیاد، جلد، شیرازه، صاحفی

headband (اسم)
شیرازه، پیشانی بند، عمامه، روسری

فرهنگ فارسی

ته بندی کتاب ودفتر، حاشیه باریکی که صحاف باابر، یشم رنگین پس ازته دوزی کتاب دربالاوپایین آن دوزند
۱ - جزوه بندی کتاب ته بندی کتاب و دفتر و غیره بخیه مخصوصی مه صحاف بر دو طرف ته کتاب زند . ۲ - مادگی دگمه . ۳ - لبه دور گبوه . یا از هم گسیختن ( پاشیدن ) شیرازه چیزی . پاره شدن رشته انتظام آن : نزدیک بود شیرازه جمعیت از هم بپاشد .

فرهنگ معین

(زَ ) (اِ. ) ته بندی کتاب ، عطف .

لغت نامه دهخدا

شیرازه. [ زَ / زِ ] ( اِ مرکب ) آنچه در جزوبندی کتاب و درکنار چیزها دوزند. ( ناظم الاطباء ). آنچه مجلدان بعد از جزوبندی کتاب در اطراف اجزا با ابریشم رنگین دهند و بر کنار چیزها دوزند، و با لفظ زدن و کردن و ساختن و بستن و ریختن و فروریختن و از هم کنده گشتن و از هم گسستن مستعمل.( آنندراج ). ترسیس. مرسس ؛ به شیرازه کرده. نوعی دوختن و بهم پیوستن اوراق کتاب یا دفتر یا رساله با ابریشم و جز آن از دو سوی. ( یادداشت مؤلف ) :
جز مقوا و جلد شیرازه
هرچه سازم بدست خود سازم.
علی تاج حلوانی.
- امثال :
دفتر شیرازه نادیده به بادی ابتر است .
جامی ( از امثال و حکم ).
- با شیرازه داشتن ؛ شیرازه بستن. شیرازه کردن :
آنکه با شیرازه دارد کهنه اوراق مرا
بارها شیرازه دیوان محشر بوده است.
صائب ( از آنندراج ).
- شیرازه از هم کنده گشتن ؛ شیرازه از هم گسستن :
کدامین مصحف حسن است کاین تورات خوانی را
ازو شیرازه از هم کنده گشت اوراق ابتر شد.
ملا تشبیهی ( از آنندراج ).
- شیرازه چاک ؛ قیطان دوزی اطراف چاک جامه :
چه دلکش است به دامن سجیف و کنج درست
چه طرفه است بدان چاک جامه شیرازه.
نظام قاری.
مسجدی دان به صفت جامه که شیرازه چاک
راست بر صورت محراب به دامان دارد.
نظام قاری.
جامه تافته آل ز شیرازه چاک
آفتابیست که در پیش هلالی دارد.
نظام قاری.
- شیرازه ریختن ، شیرازه فروریختن ؛ شیرازه از هم گسستن :
شیرازه مجموعه گلزار فروریخت
سنبل چو سر زلف پریشان به هوا رفت.
صائب ( از آنندراج ).
این قدر شور جنون در قطره می بوده است
موجه بیتابیم شیرازه زنجیر ریخت.
صائب ( از آنندراج ).
- شیرازه ساختن ؛ شیرازه بستن. شیرازه زدن :
بغیر از خط که پیچیده ست بر روی دلاویزش
که مصحف را دگر شیرازه از زنار می سازد؟
صائب.
رجوع به ترکیب شیرازه بستن شود.
- شیرازه کار از هم گسیختن ( گسستن ، پاشیدن )؛ نابسامان و پریشان و آشفته شدن آن کار. ( از یادداشت مؤلف ).
- شیرازه کردن ؛ شیرازه بستن :
بس رابطه های محترم کرد
شیرازه حادث و قدم کرد.
واله هروی ( از آنندراج ).

شیرازه . [ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) آنچه در جزوبندی کتاب و درکنار چیزها دوزند. (ناظم الاطباء). آنچه مجلدان بعد از جزوبندی کتاب در اطراف اجزا با ابریشم رنگین دهند و بر کنار چیزها دوزند، و با لفظ زدن و کردن و ساختن و بستن و ریختن و فروریختن و از هم کنده گشتن و از هم گسستن مستعمل .(آنندراج ). ترسیس . مرسس ؛ به شیرازه کرده . نوعی دوختن و بهم پیوستن اوراق کتاب یا دفتر یا رساله با ابریشم و جز آن از دو سوی . (یادداشت مؤلف ) :
جز مقوا و جلد شیرازه
هرچه سازم بدست خود سازم .

علی تاج حلوانی .


- امثال :
دفتر شیرازه نادیده به بادی ابتر است .

جامی (از امثال و حکم ).


- با شیرازه داشتن ؛ شیرازه بستن . شیرازه کردن :
آنکه با شیرازه دارد کهنه اوراق مرا
بارها شیرازه ٔ دیوان محشر بوده است .

صائب (از آنندراج ).


- شیرازه از هم کنده گشتن ؛ شیرازه از هم گسستن :
کدامین مصحف حسن است کاین تورات خوانی را
ازو شیرازه از هم کنده گشت اوراق ابتر شد.

ملا تشبیهی (از آنندراج ).


- شیرازه ٔ چاک ؛ قیطان دوزی اطراف چاک جامه :
چه دلکش است به دامن سجیف و کنج درست
چه طرفه است بدان چاک جامه شیرازه .

نظام قاری .


مسجدی دان به صفت جامه که شیرازه ٔ چاک
راست بر صورت محراب به دامان دارد.

نظام قاری .


جامه ٔ تافته ٔ آل ز شیرازه ٔ چاک
آفتابیست که در پیش هلالی دارد.

نظام قاری .


- شیرازه ریختن ، شیرازه فروریختن ؛ شیرازه از هم گسستن :
شیرازه ٔ مجموعه ٔ گلزار فروریخت
سنبل چو سر زلف پریشان به هوا رفت .

صائب (از آنندراج ).


این قدر شور جنون در قطره ٔ می بوده است
موجه ٔ بیتابیم شیرازه ٔ زنجیر ریخت .

صائب (از آنندراج ).


- شیرازه ساختن ؛ شیرازه بستن . شیرازه زدن :
بغیر از خط که پیچیده ست بر روی دلاویزش
که مصحف را دگر شیرازه از زنار می سازد؟

صائب .


رجوع به ترکیب شیرازه بستن شود.
- شیرازه ٔ کار از هم گسیختن (گسستن ، پاشیدن )؛ نابسامان و پریشان و آشفته شدن آن کار. (از یادداشت مؤلف ).
- شیرازه کردن ؛ شیرازه بستن :
بس رابطه های محترم کرد
شیرازه ٔ حادث و قدم کرد.

واله هروی (از آنندراج ).


رجوع به ماده ٔ شیرازه بستن شود.
|| مادگی دگمه . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || لبه ٔ دور گیوه . (فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ عمید

ته بندی کتاب و دفتر، حاشیۀ باریکی که صحّاف با ابریشم رنگین پس از ته دوزی کتاب در بالا و پایین آن می دوزد.

دانشنامه عمومی

شیرازه روستایی در دهستان بندان بخش مرکزی شهرستان نهبندان استان خراسان جنوبی ایران است. بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۰ این روستا بدون جمعیت بوده است.

دانشنامه آزاد فارسی

در قالی بافی، حالت پیچشِ بخشِ اضافی نخ های پود به دور لبۀ فرش. در فن صحافیِ کتاب به ته بندی کتاب می گویند. در قالی بافی شیرازه زنی برای جلوگیری از ریش شدن چله هاست. شیرازه چنانچه از دو رنگ متضاد باشد، شیرازۀ متخاصم، اگر پیچیدن خامه دور تارهای چله به موازات هم قرار گیرد، شیرازۀ متوازی و اگر به حالت ضربدری صورت گیرد، شیرازۀ متقاطع نامیده می شود.

پیشنهاد کاربران

شیرازه ( اصطلاح خیاطی ) : مادگی ( جا دکمه )
همان جا دگمه در لباس است

بی برگی ما برگ نشاط است چمن را / شیرازه گلزار بود خار و خس ما
شیرازه معنای متفاوتی نسبت به مثال های بالا دارد.


کلمات دیگر: