کلمه جو
صفحه اصلی

قیمومت


مترادف قیمومت : وصایت، وکالت

برابر پارسی : سرپرستی

فارسی به انگلیسی

guardianship, tutorship, mandate


guardianship, mandate, trust, trusteeship, tutelage, wardship


guardianship, tutorship, mandate, protectorate, trusteeship, tutelage, trust, wardship

فارسی به عربی

انتداب

مترادف و متضاد

وصایت، وکالت


mandate (اسم)
اختیار، حکم، تعهد، فرمان، قیمومت، وکالتنامه

patronage (اسم)
حمایت، سرپرستی، سایه، پشتیبانی، قیمومت

tutelage (اسم)
سرپرستی، قیمومت، للگی، تعلیم سرخانه

wardship (اسم)
سرپرستی، قیمومت، اداره و یا مقام قیمومت

protectorate (اسم)
قیمومت، کشور تحت الحمایه

tutorship (اسم)
سرپرستی، قیمومت، للگی، اموزانه، معلمی

tutorage (اسم)
سرپرستی، قیمومت، للگی، اموزانه، معلمی

فرهنگ فارسی

قیم بودن، قیمومیت درست نیست
( مصدر ) قیم بودن : هنوز بعض کشورهای ضعیف تحت قیمومت دولتهای بزرگند . توضیح قیمومت مانند شیخوخت در هیچیک از منابعی که در دسترس ماست دیده نمی شود و اصلا این وزن با جوف یابی اختصاص دارد و حال آنکه قیمومت واوی است و از واوی قفط چهار کلمه آمده است ( در عربی ) : کینونت دیمومت هیعوعت سیدودت ( رجوع شود بذیلی که از طرف استادان محمد نور الحسن و محمد محیی الدین عبد الحمید و محمد الرفراف به شرح رضی الدین بر شافیه این الحجاب نوشته شده قاهر ۱۳۵۸ ج ۱ ص ۱۵۲ ) - از سوی دیگر قیمومیت هم که مستعمل است درست نیست .

فرهنگ معین

(ق مَ ) [ ع . ] (مص ل . ) قیم بودن .

لغت نامه دهخدا

قیمومت. [ ق َ م َ ] ( ع اِمص ) سرپرستی. قیمی. قیم بودن. ( فرهنگ فارسی معین ): هنوز بعض کشورهای ضعیف تحت قیمومت دولتهای بزرگند. قیمومت مانند «شیخوخت » در هیچیک از منابعی که در دسترس ماست دیده نمیشود و اصلاً این وزن به اجوف یایی اختصاص دارد و حال آنکه قیمومت واوی است و از واوی فقط چهار کلمه آمده است ( در عربی ): «کینونت »، «دیمومت »، «هیعوعت » و «سیدودت ». ( فرهنگ فارسی معین از حاشیه استادان محمد نورالحسن و محمد محیی الدین عبدالحمید و محمد الرفراف بر شرح رضی الدین بر شافیه ابن الحاجب چ قاهره 1358 هَ. ق. ج 1 ص 152 ). از سوی دیگر «قیمومیت » هم که مستعمل است درست نیست. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( اصطلاح حقوق ) نوعی از ولایت است. در فرهنگ حقوقی آمده : ولایت بمعنی اخص ( ولایت قهری ) و آن ولایت پدر و جدپدری و وصی منصوب از طرف یکی از آنهاست بر طفل و برغیررشید و مجنون بشرطی که عدم رشد یا جنون او متصل به صغر باشد. محجوری که به صفات بالا نباشد ولایت را نسبت به او قیمومت نامند. ( فرهنگ حقوقی جعفری لنگرودی ). راجع به قیمومت در هفت باب گفتگو میشود: 1 - محجورینی که برای آنها نصب قیم میشود. 2 - دادگاه صالح ونصب قیم. 3 - تکالیف و اختیارات قیم. 4 - نظارت دادستان در اعمال قیم. 5 - مسئولیت. 6 - عزل قیم. 7 - پایان قیمومت. برای شرح این هفت رجوع به حقوق مدنی تألیف امامی ج 5 صص 283 - 284 به بعد و قیمومیت شود

فرهنگ عمید

قیم بودن.

دانشنامه عمومی

صاحب شخص


قیمومت به معنی سرپرستی، قیّم بودن است. قـَیـِّم یعنی سرپرست و تکیه گاه. در حقوق بین الملل در دوران پس از جنگ جهانی اول این عبارت برای سرپرستی یک کشور توسط کشور دیگر به حکم جامعه ملل اطلاق می شد.
قیومیت بریتانیا بر فلسطین
استعمار
کلمات قیمومیت و قیومیت که هر دو مصدر مجعول هستند نیز در همین معنا استفاده شده اند. قیّومیت مصدر ساختگی (مجعول) به شکل عربی است که در متون فارسی مصطلح شده است و از ریشهٔ «قیّوم» است و نه «قیّم». در اصطلاح سیاسی، قیّومیت در معنی همین قیمومت به کار رفته است. قیمومیت هم گفته اند که رایج نیست و به همین ترتیب از لحاظ زبان شناسی محل اشکال است.
در اصطلاح سیاسی ظاهراً برای اشاره به وضعیت یک کشور استعمارگر به کار رفته است و کشور مستعمره یا اشغال شده را تحت قیمومت یا تحت قیومیت گفته اند.
«هنوز بعضی کشورهای ضعیف تحت قیمومت دولت های بزرگند.

دانشنامه آزاد فارسی

قِیمومَت
سرپرستی و ادارۀ امور صغار و محجورینی که ولی و وصی ندارند و قانون برای آن ها نماینده یا قیّم تعیین می کند. در قانون مدنی ایران، برای صِغاری که ولیّ خاص ندارند، مجانین و اشخاص غیررشید که رشد یا جنون آن ها متصل به زمان صِغَر آن ها بوده است و ولیّ خاص نداشته اند، قیم اختیار می شود. در مورد مجانین و اشخاص غیررشید که جنون یا عدم رشد آن ها متصل به زمان صغر آن ها نباشد، هریک از ابوین مکلف است در مواردی که به موجب قانون باید برای اولاد آن ها قیم معیّن شود، مراتب را به دادستان حوزۀ اقامت خود اعلام کند تا نسبت به تعیین قیم اقدام شود. فقط کسی را محاکم و ادارات و دفاتر اسناد رسمی به قیمومت خواهند شناخت که نصب او مطابق قانون توسط دادگاه به عمل آمده باشد. طبق مادۀ ۱۲۳۱ قانون مدنی، اشخاص ذیل نباید به سمت قیمومت معیّن شوند: ۱. کسانی که خود تحت ولایت یا قیمومت هستند؛ ۲. کسانی که به علت ارتکاب جنایت یا سرقت، خیانت در امانت، کلاهبرداری و نظایر آن به موجب حکم قطعی محکوم شده باشند؛ ۳. کسانی که حکم ورشکستگی آن ها صادر و هنوز عمل ورشکستگی آن ها تصفیه نشده است؛ ۴. کسانی که معروف به فساد اخلاقی باشند؛ ۵. کسی که خود یا اقربای طبقۀ اول او دعوایی بر محجور داشته باشد. زن نمی تواند بدون رضایت شوهر خود سمت قیمومت را قبول کند. در صورت محجور شدن زن، شوهر با داشتن صلاحیت برای قیمومت، بر دیگران مقدم است. پدر یا مادر محجور، مادام که شوهر نکرده باشد، با داشتن صلاحیت برای قیمومت، بر دیگران مقدم اند.
اختیارات و وظایفت قیم. مواظبت شخص مولّی علیه و نمایندگی قانونی او در کلیۀ امور مربوط به اموال و حقوق مالی او با قیم است. طبق مادۀ ۱۲۳۵ قانون مدنی، قیم مکلف است قبل از مداخله در امور مولی علیه، صورت جامعی از همۀ دارایی او تهیه، و یک نسخه از آن را به امضای خود برای دادستانی ارسال کند. قیم نمی تواند به سمت قیمومت از طرف مولی علیه با خود معامله کند، مثلاً مال مولی علیه را به خود منتقل کند یا مال خود را به او انتقال دهد. در صورتی که پزشک، ازدواج مجنون را لازم بداند قیم با اجازۀ دادستان می تواند برای مجنون اقدام به ازدواج کند، و همین طور هرگاه طلاق زوجۀ مجنون لازم باشد به پیشنهاد دادستان و تصویب دادگاه قیم طلاق می دهد. بعد از زوال قیمومت، قیم مسئول حفظ اموال محجور است تا به شخصی که باید آن را تصرف کند، انتقال دهد.
موارد عزل قیم. طبق مادۀ ۱۲۴۸ قانون مدنی، قیم در موارد زیر از سمت خود عزل می شود ۱. اگر معلوم شود که قیم فاقد صفت امانت است؛ ۲. اگر قیم مرتکب جنایت یا یکی از اعمال مادۀ ۱۲۳۱ شود؛ ۳. اگر قیم به علتی جز این ها محکوم به حبس شود و بدین جهت نتواند امور مالی مولی علیه را اداره کند؛ ۴. اگر قیم ورشکسته اعلان شود؛ ۵. اگر عدم لیاقت یا توانایی قیم در ادارۀ اموال مولی علیه معلوم شود.
خروج از قیمومت. محجور می تواند در موارد رفع حجر اعلام خروج از قیمومت را از دادگاه بخواهد و دادگاه پس از رسیدگی و احراز موجب، رفع حجر و خروج محجور را از تحت قیمومت اعلام می کند. پس از زوال علتی که موجب تعیین قیم شده است، قیمومت مرتفع می شود.


کلمات دیگر: