کلمه جو
صفحه اصلی

ترکتازی


مترادف ترکتازی : تاخت ناگهانی، یورش سریع، تاخت وتاز، جولان، تاراج، کشتار

فارسی به انگلیسی

onslaught, rampage, incursion, depradation, pillage

incursion, depredation, pillage


onslaught, rampage


مترادف و متضاد

تاخت‌ناگهانی، یورش سریع


تاخت‌وتاز، جولان


تاراج، کشتار


فرهنگ فارسی

تاخت وتازکان قدیم به معنی تاخت وتازوجولان
۱- تاخت بشتاب و ناگاه بر سبیل تاراج و غارت کردن ( مانند ترکان قدیم ). ۲ - جولان .

فرهنگ معین

( ~. ) (اِمص . ) ۱ - تاخت آوردن . ۲ - غارتگری .

لغت نامه دهخدا

ترکتازی. [ ت ُ ] ( حامص مرکب ) ترکتاز. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). تاخت آوردن به شتاب و تعجیل و بی خبر و ناگاه باشد بر سبیل تاراج و غارت نمودن. ( برهان ). غارتگری. ( فرهنگ رشیدی ). تاختن آوردن. ( صحاح الفرس ). بمعنی ناگاه تاختن بر سبیل غارت مثل تاختن ترکان. ( غیاث اللغات ) :
ز زلفت بس نبود این ترکتازی
که هندوی دگر را برکشیدی.
خاقانی.
بر آن شیشه دلان از ترکتازی
فلک را پیشه گشته شیشه بازی.
نظامی.
گفت ای پسر این چه ترکتازی است
بازی است چه جای عشق بازی است.
نظامی.
چه فرزندی تو با این ترکتازی
که هندوی پدرکش را نوازی.
نظامی.
- ترکتازی آوردن ؛ حمله و هجوم آوردن. بر سبیل یغما و غارت :
یکچند دلم به هجر آموخته بود
وز ذوق وصال دیده بر دوخته بود.
یاد تو شبانه ترکتازی آورد
بر باد بداد آنچه اندوخته بود.
خان هندی ( از انجمن آرا ).
- ترکتازی کردن ؛ حمله و هجوم ناگهانی. بر سبیل غارت و یغماگری. غارتگری و تجاوز کردن به ناگاه :
ترکتازی کنیم و برشکنیم
نفس زنگی مزاج رابازار.
سنایی.
به سیم و بمی کرد خواهم من امشب
بر آن ترکتازی زبان ترکتازی.
سوزنی.
گاه بر ببر ترکتازی کرد
گاه با شیر شرزه ، بازی کرد.
نظامی.
بر آن مه ترکتازی کرد نتوان
که بر مه دست یازی کرد نتوان.
نظامی.
می کرد بوقت غمزه بازی
بر تازی و ترک ، ترکتازی.
نظامی.
ترکتازی کن بتا بر جان و دل
تا زجان و دل شوم هندوی تو.
عطار.
هنگام فصل خریف بود، یزک وی ترکتازی کرد. ( جهانگشای جوینی ).
عبیر آموده دیدم جیب و دامان گل و سنبل
حیاخوش ترکتازی کرده است امروز بر رویت.
میرزا صادق ( آنندراج ).
|| جولان کردن. ( برهان ). مطلق تاخت. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) :
لیکن به گرد عسجدی او از کجا رسد
چون هست ترکتازی او با خران لنگ.
سوزنی.
رجوع به ترکتاز شود. || ( اِ مرکب ) مرد چالاک و سپاهی و به این معنی یای نسبت باشد. ( غیاث اللغات ).

پیشنهاد کاربران

ترک تازی: تأدیب بی ادبان و نشاندن آنها در جای خود به صورت رعد آسا توسط ترکمردان در اعصار گوناگون در سایه امدادهای الهی و استعدادهای خدادادی و مهارتهای اکتسابی مانند هشیاری، تهور، شجاعت، چابکی ، کاردانی و جنگاوری و وادار کردن آنها به شکست، هزیمت، رسوایی، پشیمانی ، سر درگمی و انفعال و در مقابل ناسزا گویی طرف مغلوب از روی عصبانیت، ناچاری و زبونی.

ترکتاری منظور از آذربایجانی ها نیست
منظور از مغولان ـ و قزلباش های صفوی سلجوق ها و عثمانی ها بوده. در اشعار هم منظور اینان بوده
مثلا خاقانی شیروانی کع اهل خود شیروان در جمهوری آذربایجان هست میگه
ترکتازی مکن ـ ترکی مکن ـ خونخواری مکن
اتفاقا مغولهای آلتایی یک سنت خونخورای هم دارند
منظور اونهاست. نه آذربایجانی هایی که از هر انگشتشون یک هنر و افتخار بدست میاد حالا
چه آذربایجانی ترک باشه چه آذری باشه
سو تفاهم نشه. بهم توهین نکنید


کلمات دیگر: