برابر پارسی : سال داشتن، زیستن، زندگی کردن
عمر کردن
برابر پارسی : سال داشتن، زیستن، زندگی کردن
فارسی به انگلیسی
to live (a specified number of years)
live
پیشنهاد کاربران
زندگی کردن
زندگانی کردن
زیستن
زندگانی کردن
زیستن
عُمریدن = عمر کردن.
پیمودن سالی یا روزی و یا شبی ؛ عمر کردن. بر او گذشتن سالی یا روزی یا شبی :
به اندیشه گفت ای جهاندیده زال
بمردی بی اندازه پیموده سال.
فردوسی.
و گرنه من ایدر همی بودمی
بسی با شما روز پیمودمی.
فردوسی.
بسی پهلوان جهان بوده ام
به بد روز هرگز نپیموده ام.
فردوسی.
ز یزدان و از گشت گیتی فروز
بر این راز چندی بپیمود روز.
فردوسی.
به اندیشه گفت ای جهاندیده زال
بمردی بی اندازه پیموده سال.
فردوسی.
و گرنه من ایدر همی بودمی
بسی با شما روز پیمودمی.
فردوسی.
بسی پهلوان جهان بوده ام
به بد روز هرگز نپیموده ام.
فردوسی.
ز یزدان و از گشت گیتی فروز
بر این راز چندی بپیمود روز.
فردوسی.
کلمات دیگر: