مترادف قمه : خنجر، شمشیر، کارد
برابر پارسی : دشنه، شمشیر کوتاه
straight poniard
cutlas, cutlass, dagger, machete
اوج , ذروه , قله , منتها(درجه 1) , سر , مرتفعترين نقطه , بحران , نقطه ء کمال , نوک , راس زاويه , تارک , تاج , کلا له , يال , بالا ترين درجه , به بالا ترين درجه رسيدن , ستيغ , راس , کلا ه نوک تيز , منتها درجه , حداکثر , کاکل , فرق سر , دزديدن , تيز شدن , بصورت نوک تيز درامدن , به نقطه اوج رسيدن , نحيف شدن , اعلي درجه , فرق , رو , روپوش , کروک , رويه , درجه يک فوقاني , کج کردن , سرازير شدن , سمت الراس , بالا ترين نقطه اسمان
خنجر، شمشیر، کارد
(قِ مَّ) [ ع . قمة ] (اِ.) جماعت مردم . ج . قمام .
(قَ مِ) [ تر. ] (اِ.) سلاحی دو دَم شبیه شمشیر اما کوچکتر از آن .
قمة. [ ق َ م َ ] (ع اِمص )کمی خواهش طعام . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
قمة. [ ق ِم ْ م َ ] (ع اِ) تار سر و بالای هر چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). میان سر. (بحر الجواهر). || گروه مردم . (منتهی الارب ). جماعة الناس . (اقرب الموارد). || پیه وفربهی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شحم . (فهرست مخزن الادویه ). || بدن و اندام . || قامت و بالای مردم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). فلان حسن القمه ؛ ای القامة. (اقرب الموارد). || کلس که بر سر گنبد نصب کنند . (غیاث اللغات و آنندراج از فردوس اللغات ).
قمة. [ ق ُم ْ م َ ] (ع اِ)لقمه ٔ دهن شیر. مایأخذ الاسد بفیه . (منتهی الارب ).
قمة. [ ق ُم ْ م َ ] (ع ص ، اِ) جمع قامه بمعنی شتر رونده در زمین یا شتر سر در هوا دارنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
نوعی جنگافزار سرد و کوتاهتر از شمشیر که هر دو دم آن تیز و برنده است.
۱. تارک؛ بالای هر چیز؛ بلندترین نقطۀ هر چیز.
۲. گروه؛ جماعت مردم.