کلمه جو
صفحه اصلی

قمه


مترادف قمه : خنجر، شمشیر، کارد

برابر پارسی : دشنه، شمشیر کوتاه

فارسی به انگلیسی

cutlas, cutlass, dagger, machete, straight poniard

straight poniard


cutlas, cutlass, dagger, machete


عربی به فارسی

اوج , ذروه , قله , منتها(درجه 1) , سر , مرتفعترين نقطه , بحران , نقطه ء کمال , نوک , راس زاويه , تارک , تاج , کلا له , يال , بالا ترين درجه , به بالا ترين درجه رسيدن , ستيغ , راس , کلا ه نوک تيز , منتها درجه , حداکثر , کاکل , فرق سر , دزديدن , تيز شدن , بصورت نوک تيز درامدن , به نقطه اوج رسيدن , نحيف شدن , اعلي درجه , فرق , رو , روپوش , کروک , رويه , درجه يک فوقاني , کج کردن , سرازير شدن , سمت الراس , بالا ترين نقطه اسمان


مترادف و متضاد

خنجر، شمشیر، کارد


فرهنگ فارسی

حربه آهنی کوتاهترازشمشیرکه هردودم آن برنده است
جمع قامه بمعنی شتر رونده در زمین یا شتر سر در هوا دارنده یا لقمه دهن شیر.

فرهنگ معین

(قِ مَّ ) [ ع . قمة ] (اِ. ) جماعت مردم . ج . قمام .
(قَ مِ ) [ تر. ] (اِ. ) سلاحی دو دَم شبیه شمشیر اما کوچکتر از آن .

(قِ مَّ) [ ع . قمة ] (اِ.) جماعت مردم . ج . قمام .


(قَ مِ) [ تر. ] (اِ.) سلاحی دو دَم شبیه شمشیر اما کوچکتر از آن .


لغت نامه دهخدا

( قمة ) قمة. [ ق َ م َ ] ( ع اِمص )کمی خواهش طعام. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

قمة. [ ق ُم ْ م َ ] ( ع ص ، اِ ) جمع قامه بمعنی شتر رونده در زمین یا شتر سر در هوا دارنده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

قمة. [ ق ُم ْ م َ ] ( ع اِ )لقمه دهن شیر. مایأخذ الاسد بفیه. ( منتهی الارب ).

قمة. [ ق ِم ْ م َ ] ( ع اِ ) تار سر و بالای هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). میان سر. ( بحر الجواهر ). || گروه مردم. ( منتهی الارب ). جماعة الناس. ( اقرب الموارد ). || پیه وفربهی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). شحم. ( فهرست مخزن الادویه ). || بدن و اندام. || قامت و بالای مردم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). فلان حسن القمه ؛ ای القامة. ( اقرب الموارد ). || کلس که بر سر گنبد نصب کنند . ( غیاث اللغات و آنندراج از فردوس اللغات ).
قمه. [ ق َ م َ / م ِ ] ( ترکی ، اِ ) نام سلاح است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). قسمی سلاح شبیه به شمشیر ولی کوتاهتر و پهن تر و بدون انحناء.
- قمه زن ؛ کسی که به نذر بروز عاشورا با قمه بر سر خود جراحت وارد کند، با رسومی مخصوص.
- قمه قداره کشیدن ؛ کنایه از شرارت کردن.

قمة. [ ق َ م َ ] (ع اِمص )کمی خواهش طعام . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).


قمة. [ ق ِم ْ م َ ] (ع اِ) تار سر و بالای هر چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). میان سر. (بحر الجواهر). || گروه مردم . (منتهی الارب ). جماعة الناس . (اقرب الموارد). || پیه وفربهی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شحم . (فهرست مخزن الادویه ). || بدن و اندام . || قامت و بالای مردم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). فلان حسن القمه ؛ ای القامة. (اقرب الموارد). || کلس که بر سر گنبد نصب کنند . (غیاث اللغات و آنندراج از فردوس اللغات ).


قمة. [ ق ُم ْ م َ ] (ع اِ)لقمه ٔ دهن شیر. مایأخذ الاسد بفیه . (منتهی الارب ).


قمة. [ ق ُم ْ م َ ] (ع ص ، اِ) جمع قامه بمعنی شتر رونده در زمین یا شتر سر در هوا دارنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


قمه . [ ق َ م َ / م ِ ] (ترکی ، اِ) نام سلاح است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). قسمی سلاح شبیه به شمشیر ولی کوتاهتر و پهن تر و بدون انحناء.
- قمه زن ؛ کسی که به نذر بروز عاشورا با قمه بر سر خود جراحت وارد کند، با رسومی مخصوص .
- قمه قداره کشیدن ؛ کنایه از شرارت کردن .


فرهنگ عمید

نوعی جنگ افزار سرد و کوتاه تر از شمشیر که هر دو دم آن تیز و برنده است.
۱. تارک، بالای هر چیز، بلندترین نقطۀ هر چیز.
۲. گروه، جماعت مردم.

نوعی جنگ‌افزار سرد و کوتاه‌تر از شمشیر که هر دو دم آن تیز و برنده است.


۱. تارک؛ بالای هر چیز؛ بلندترین نقطۀ هر چیز.
۲. گروه؛ جماعت مردم.


دانشنامه عمومی

قمه سلاحی سرد شبیه به شمشیر ولی کوتاه تر و پهن تر و بی انحنا است. قمه سلاحی بین دشنه و شمشیر است. شعبان جعفری و طیب و مصطفی دیوانه از معروفترین قمه داران در دورهٔ معاصر بودند.
قمه زنی
قداره
این سلاح سرد شکل ظاهری شبیه به شمشیر های ایران و روم باستان دارد.بهترین و مرغوب ترین قمه ها در شهر زنجان ساخته میشود

قمه (ابهام زدایی). قمه در دو مورد به کار می رود:
قمه سلاحی شبیه به شمشیر ولی کوتاه تر و پهن تر و بی انحنا است.
ماشته (ماشته) عنوان فیلمی به کارگردانی و تهیه کنندگی رابرت رودریگز محصول ۲۰۱۰ ایالات متحدهٔ آمریکا است.

دانشنامه آزاد فارسی

قَمه
سلاحی شبیه به شمشیر، اما کوتاه تر و دارای تیغه ای دو دم. از جنگ افزارهای دورۀ صفوی که مختص چرکس ها و گرجی ها و مردم قفقاز در ارتش صفوی بود. نیام قمه ها فلزیو قبضۀ آن ها از شاخ یا عاج یا استخوان یا سنگ یشم بود.

پیشنهاد کاربران

قمه gha meh ، ghe meh
آلت قتاله ای که کوچکتراز شمشیر وبزرگتر از خنجربوده، قدخمیده داشته ، و همانند کارد، دم آن تیز وپشت آن کند است ، دسته همانند شمشیر ، چوبی یا عاج واستخوان است ، خمه


کلمات دیگر: