کلمه جو
صفحه اصلی

شیار


مترادف شیار : شانه، شخم

فارسی به انگلیسی

furrow, groove, plough-land


corrugation, furrow, rut, seam, trench, wrinkle, groove, plough-land

corrugation, furrow, rut, seam, trench, wrinkle


فارسی به عربی

اخدود , خلیع , شق , قائمة , نای , وادی

مترادف و متضاد

شانه


شخم


groove (اسم)
خط، گودی، کانال، شیار، خیاره، خان تفنگ، کار جاری و یکنواخت، عادت زندگی

track (اسم)
راه، اثر، نشان، خط، باریکه، زنجیر، لبه، جاده، تسلسل، توالی، شیار، مسیر، رد پا، مسابقه دویدن، خط اهن، خط راه آهن

corrugation (اسم)
موج، شیار

list (اسم)
کنار، صورت، ریز، نرده، سیاهه، فهرست، جدول، کجی، شیار، سجاف، فرد، میدان نبرد

valley (اسم)
گودی، جلگه، شیار، دره، وادی، میانکوه

thread (اسم)
تار، قیطان، خیط، رشته، ریسمان، شیار، رگه، نخ، رزوه، شیار داخل پیچ و مهره

furrow (اسم)
شیار، خط گود، زمین یا مزرعه شخم زده

rake (اسم)
هرزه، شکاف، چنگال، چنگک، شیار، خط سیر، فاجر، شیب، جای پا، شن کش

ruck (اسم)
توده، خط، چین و چروک، مردم عادی، کپه، شیار، چین و چروک وتاه، توده خرمن، انبار حبوبات، جمعیت و ازدحام

flute (اسم)
شیار، فلوت

stria (اسم)
خط، شیار، خش، خیاره، نوار باریک، هر یک از خطوط موازی

۱. شانه
۲. شخم


فرهنگ فارسی

خراش وشکاف باریک روی چیزی، خراش گاو آهن روی زمین
( اسم ) ۱ - خراش و شکاف باریک که در روی چیزی ایجاد شود . ۲ - خراش و شکافی که به وسیله گاو آهن و مانند آهن و مانند آن در روی زمین ایجاد کنند ( برای زراعت ) . ۳ - زراعت .
انگبین چیدن از خانه زنبور عسل شور و مشاور .

فرهنگ معین

(اِ. ) خراش یا شکاف باریک روی چیزی .

لغت نامه دهخدا

شیار. (اِ) شدیار = شدکار. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). زمینی را گویند که بجهت زراعت با گاوآهن شکافته باشند. (برهان ). زمین گاوآهن زده . (فرهنگ اسدی ). شکاف که با گاوآهن در زمین کرده باشند. (ناظم الاطباء). اثری که بر زمین ماند از راندن گاوآهن . (یادداشت مؤلف ). زمین شکافی برای تخم ریزی . (رشیدی ). گویا شیار و شدیار و شدکار، دریدن زمین است با نوک گاوآهن و مثل آن بدرازا، و شخم اعم است چه با بیل نیز (گویا) چون زمین را زیرورو کنند باز آن زمین را شخم کرده توان گفت . عمل شیاردن . (یادداشت مؤلف ) :
جیحون برِ یک دست تو انباشته چاهیست
سیحون برِ دست دگرت خشک شیاریست .

فرخی .


حق همی گوید بده تا ده مکافاتت دهم
آن بحق نَدْهی و بس آسان بپاشی در شیار.

سنایی .


|| زراعت . (برهان ) (ناظم الاطباء). شیاریدن مصدر آن است . (جهانگیری ). || کیل . (یادداشت مؤلف ). || خراش و شکاف باریک که در روی چیزی ایجاد شود. (فرهنگ فارسی معین ).

شیار. (ع اِ) نیکویی . (منتهی الارب ). حسن و جمال . (اقرب الموارد) . || لباس . || هیئت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || نازکی . (منتهی الارب ). || فربهی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شتران فربه تازه بدن . ج ، شیَّر. (منتهی الارب ).
- خیل شیار؛ اسبان فربه و زیبا. (از اقرب الموارد).
|| نام روز شنبه . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). عرب شنبه را شیار و گاهی الشیار میخواندند. ج ،اَشْیُر، شُیُر، شیر. (از اقرب الموارد).


شیار. ( اِ ) شدیار = شدکار. ( حاشیه برهان چ معین ). زمینی را گویند که بجهت زراعت با گاوآهن شکافته باشند. ( برهان ). زمین گاوآهن زده. ( فرهنگ اسدی ). شکاف که با گاوآهن در زمین کرده باشند. ( ناظم الاطباء ). اثری که بر زمین ماند از راندن گاوآهن. ( یادداشت مؤلف ). زمین شکافی برای تخم ریزی. ( رشیدی ). گویا شیار و شدیار و شدکار، دریدن زمین است با نوک گاوآهن و مثل آن بدرازا، و شخم اعم است چه با بیل نیز ( گویا ) چون زمین را زیرورو کنند باز آن زمین را شخم کرده توان گفت. عمل شیاردن. ( یادداشت مؤلف ) :
جیحون برِ یک دست تو انباشته چاهیست
سیحون برِ دست دگرت خشک شیاریست.
فرخی.
حق همی گوید بده تا ده مکافاتت دهم
آن بحق نَدْهی و بس آسان بپاشی در شیار.
سنایی.
|| زراعت. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). شیاریدن مصدر آن است. ( جهانگیری ). || کیل. ( یادداشت مؤلف ). || خراش و شکاف باریک که در روی چیزی ایجاد شود. ( فرهنگ فارسی معین ).

شیار. ( ع اِ ) نیکویی. ( منتهی الارب ). حسن و جمال. ( اقرب الموارد ) . || لباس. || هیئت. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || نازکی. ( منتهی الارب ). || فربهی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || شتران فربه تازه بدن. ج ، شیَّر. ( منتهی الارب ).
- خیل شیار؛ اسبان فربه و زیبا. ( از اقرب الموارد ).
|| نام روز شنبه. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). عرب شنبه را شیار و گاهی الشیار میخواندند. ج ،اَشْیُر، شُیُر، شیر. ( از اقرب الموارد ).

شیار. ( ع مص ) انگبین چیدن از خانه زنبور عسل. ( منتهی الارب ). شَور. شیارة. مَشار. مَشارة. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به مصادر مذکور شود. || ریاضت دادن اسبان را یا سوار شدن بر آن در وقت عرض بیع یا آزمودن تا بنگرد نجابت و تک آنرایا برگردانیدن وی را، و کذلک الامة. ( منتهی الارب ).

شیار. (ع مص ) انگبین چیدن از خانه ٔ زنبور عسل . (منتهی الارب ). شَور. شیارة. مَشار. مَشارة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به مصادر مذکور شود. || ریاضت دادن اسبان را یا سوار شدن بر آن در وقت عرض بیع یا آزمودن تا بنگرد نجابت و تک آنرایا برگردانیدن وی را، و کذلک الامة. (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

۱. خراش و شکاف باریک در روی چیزی.
۲. خراش یا شکافی که به‌وسیلۀ گاوآهن بر روی زمین ایجاد می‌کنند.
⟨ شیار کردن: (مصدر متعدی) (کشاورزی) شخم زدن زمین برای زراعت؛ شیاریدن.


۱. خراش و شکاف باریک در روی چیزی.
۲. خراش یا شکافی که به وسیلۀ گاوآهن بر روی زمین ایجاد می کنند.
* شیار کردن: (مصدر متعدی ) (کشاورزی ) شخم زدن زمین برای زراعت، شیاریدن.

فرهنگستان زبان و ادب

{fissure / fissura} [پزشکی-دندان پزشکی] شکاف تشریحی عمیق در سطح دندان
{groove , tread groove} [مهندسی بسپار- تایر] فضای خالی میان دو آج نوار مجاور
{striation , scratch} [زمین شناسی] خراش یا خط معمولاً موازی بر روی سطح سنگ که براثر یک رویداد زمین شناختی مانند حرکت یخسارها و رودها یا گسلش به وجود آمده است

گویش مازنی

/shoaar/ پست ترین چاله ی زمین صاف - زه کشی زمین های باتلاقی و شالیزار

۱پست ترین چاله ی زمین صاف ۲زه کشی زمین های باتلاقی و شالیزار ...


واژه نامه بختیاریکا

چُپ؛ رگال؛ شُپ

جدول کلمات

کالار


کلمات دیگر: