کلمه جو
صفحه اصلی

تسمه


مترادف تسمه : دوال، دوال چرمی، کمربند، میان بند

فارسی به انگلیسی

belt, leather band, strap, thong, cincture, sling, strip, tab, tape, tie

belt, leather band


belt, cincture, sling, strap, strip, tab, tape, tie


فارسی به عربی

حزام , سریة , سوط , کفالة

مترادف و متضاد

lash (اسم)
ضربه، تسمه، طعنه، شلاق، تازیانه

hoop (اسم)
حلقه، تسمه، چنبره، چنبر، انگشتر

bail (اسم)
واگذاری، ضمانت، کفالت، حبس، تسمه، حلقه دور چلیک، سطل

belt (اسم)
طرف، تسمه، فتق بند، کمربند، باریکه، بند چرمی

strap (اسم)
تسمه، بند چرمی، تسمه فلزی، خش، قیش، بند رکاب، تسمه رکاب، تازیانه زنی

ribbon (اسم)
تسمه، نوار، روبان، تراشه، نخ، نوار ماشین تحریر

thong (اسم)
تسمه، قیش

halter (اسم)
تسمه، هالتر، مهار، افسار، پالهنگ، طناب چوبه دار

carrying string (اسم)
تسمه

garth (اسم)
محوطه، تسمه، سد یا بند ماهیگیری

latchet (اسم)
تسمه، بند کفش، قیش

strop (اسم)
تسمه، طناب کوتاه، چرم تیغ تیزکن

whang (اسم)
ضربه، قسمت، تسمه، ضربت، صدای برخورد دو جسم

دوال، دوال‌چرمی، کمربند، میان‌بند


فرهنگ فارسی

دوال چرمی، بندچرمی که بکمرخودیاچیزی ببندند
( اسم ) بند چرمی که بدان چیزی را بندند دوال چرمی .

فرهنگ معین

(تَ مِ ) (اِ. ) بند چرمی که بدان چیزی را بندند. ، ~ از گُردة کسی کشیدن الف - کارهای پرمشقت به کسی تحمیل کردن . ۲ - کسی را مرعوب کردن .

لغت نامه دهخدا

تسمه. [ ت َ م ِ ] ( ترکی ، اِ ) چرم خام و دوال چرمی باشد. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). چرم خام و رشته های دراز چرم و دوال چرمی باشد. ( آنندراج ). از ترکی تاسمه و معرب آن طسمه. ( حاشیه برهان چ معین ) :
کنون آن باز پریده ست و مانده ست
بدستش تسمه ای و جفت زنگی.
سلطان ابویزید آل مظفر.
چو رگ زن ساعد سیمین اودید
به خود چون تسمه زین اندیشه پیچید.
شفائی ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
تسمه ای در سبال او می بست و او رابر بالای مردم در چرخ می آورد. ( مزارات کرمان ص 30 ).
- تسمه ازگرده کسی کشیدن ؛ دوال از پشت کسی برکشیدن. رجوع به دوال شود.
|| زغره پوستین و دوال نعلین.( دیوان السبه نظام قاری ) :
پوستین بخیه چو از جیب نماید بندند
تسمه از گوز گره بر بن ریشش ناچار.
نظام قاری ( ایضاً ص 13 ).
بر گرد قاقم تسمه ز قندز
چون آبنوس است بر تخته عاج.
نظام قاری ( ایضاً ص 53 ).
خلیلدان چو درآید به نطق با چمته
سلق ز تسمه زند بند بر زبان فصیح.
نظام قاری ( ایضاً ص 54 ).
|| دوال نعلین. ( البسه نظام قاری ). || موی شانه کرده بالای پیشانی را نیز گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مصحف کسمه. ( حاشیه برهان چ معین ).

فرهنگ عمید

بند چرمی که به کمر خود یا به چیزی ببندند، دوال چرمی.

دانشنامه عمومی

تسمه یک حلقه از ماده ای انعطاف پذیر است که برای ایجاد پیوند مکانیکی و انتقال انرژی بین دو یا چند شفت استفاده می شود. تسمه ها به دور پولی ها پیچیده حلقه می زنند. در یک سامانهٔ دارای دو پولی ممکن است هر دو پولی در یک جهت به گردش درآیند یا تسمه به صورت ضربدری باشد تا جهتشان مخالف گردد. به عنوان یک عامل حرکت، تسمه نقاله یکی از کاربردهای تسمه است که در آن از تسمه برای حمل بار بین دو نقطه استفاده می شود.
تسمه تایم
طناب فولادی
نوار موبیوس
کانوایر
تسمه ها را معمولاً با یکاهای میلی متر یا اینچ اندازه گیری می کنند که در تسمه های میلی متری قطر خارجی و در تسمه های اینچی قطر داخلی ملاک اندازه گیری است.
آتا تسمه بهترین مشاور شما در زمینه تسمه ، تسمه های صنعتی ، کشاورزی ، ماشینی ، تسمه های خاص و غیره

فرهنگستان زبان و ادب

{belt} [مهندسی بسپار- تایر] لایه ای از رسن های آغشته به لاستیک که بین مَنجید و رویه قرار می گیرد
{strap} [مهندسی منابع طبیعی- محیط زیست و جنگل] بخش کوتاهی از بافه که در هر سر آن سوراخی تعبیه شده است تا قرقره ها را به کُنده متصل کند

گویش اصفهانی

تکیه ای: tasma
طاری: tasma
طامه ای: tasme
طرقی: tasma
کشه ای: tasma
نطنزی: tasma


گویش مازنی

نوار چرمی – چرم کمربند مانند


/tasne/ نوار چرمی – چرم کمربند مانند

واژه نامه بختیاریکا

بندی چرمی؛ از متعلقات زین است؛

پیشنهاد کاربران

دوال

زهوار

نوار

فتراک

تسمه ( اصطلاح بنایی ) با مقاطع مربع، مستطیل و برای ساخت درها، حفاظ ها و وصله ها در ساختمان به کار می رود.

تسمه : ( Sling ) [اصطلاح دریانوردی] وسیله ای برای بالا کشیدن و آوردن وسائل بر روی کشتی .

سیرم

تَسمِه:کمربند
در زمان فعلی هم در استان یزد این کلمه استفاده می شود.

برای ریشه یابی کلمه تسمه ابتدا باید کلمه سمه ریشه یابی شود.
سمه در زبان لری به سوراخ می گویند و کوتاه شده ی سیاه ماه است و سیاه ماه همان ماه گرفتگی کامل است و هنگام رخ دادن ماه گرفتگی و تاریک شدن ماه به نظر میاد در آسمان سوراخی ایجاد شده است.
کلمه تسمه از تا و سمه تشکیل شده است به معنی سوراخ تا شونده، سوراخ دو لا شونده

تسمه واژه ای ترکی است و از فعل takmak به معنی وصل کردن ، نصب کردن ، متصل کردن و. . . گرفته شده است .

از این فعل، فعل takızdırmak - takızmak به دست می آید که به معنی متصل شدن - کردن چند چیز یا چند بخش به یکدیگر ، وصل شدن - کردن چند چیز یا چند بخش به یکدیگر و. . . می باشد

از فعل takızmak کلمه takızma مشتق می شود که به معنای مصدری به معنی اتصال چند بخشی ، اتصال و. . . و به عنوان اسم خاص به هرگونه بند یا بند افزاری که از یک بخش یا اجزای متصل شونده چند بخشی تشکیل شده باشد، گفته می شود .

واژه takızma با گذر از یک فرآیند فرسایش و ساده سازی تلفظ در گفتار ابتدا به شکل tagızma و سپس tağızma سپس tağzma در آمده که در تلفظ سریع ترکیب - ğz ( غز ) - به s تبدیل شده و کلمه به شکل tasma در آمده که صورت نرم واژه در ترکی به صورت tasme ( تَسمه ) می باشد و این واژه به دو شکل "تاسما" و " تَسمه" در ترکی استفاده می شود

شکل " تسمه" وارد فارسی شده و به همین شکل مورد استفاده قرار گرفته است .


کلمات دیگر: