مترادف دمخور : انیس، جلیس، دمساز، مالوف، مصاحب، معاشر، ملازم، مونس، همنشین
دمخور
مترادف دمخور : انیس، جلیس، دمساز، مالوف، مصاحب، معاشر، ملازم، مونس، همنشین
فارسی به انگلیسی
congenial, congenial friend, close associate
مترادف و متضاد
انیس، جلیس، دمساز، مالوف، مصاحب، معاشر، ملازم، مونس، همنشین
فرهنگ فارسی
همدم، دمساز، همراز، سازگار، هم صحبت
( صفت ) همنشین مصاحب معاشر .
( صفت ) همنشین مصاحب معاشر .
لغت نامه دهخدا
دمخور. [ دَ خوَرْ / خُرْ ] ( نف مرکب ) همدم. همنفس. همنشین و همفکر: دمخور بودن یا نبودن کسی را؛ با وی انیس و جلیس و همدل بودن یا نبودن. سازگار بودن یا نبودن. ( از یادداشت مؤلف ).
فرهنگ عمید
دمساز، همدم، همراز، سازگار، هم صحبت.
کلمات دیگر: