کلمه جو
صفحه اصلی

عملیات


مترادف عملیات : اعمال، کنش ها، مانور

برابر پارسی : کار، کار بزرگ

فارسی به انگلیسی

operations, activities, actions

operations, activities


مترادف و متضاد

work (اسم)
فعل، کار، عملیات، چیز، وظیفه، سعی، ساخت، استحکامات، زحمت، شغل، زیست، کارخانه، نوشتجات، موثر واقع شدن، اثار ادبی یا هنری

activities (اسم)
عملیات

operations (اسم)
عملیات

processes (اسم)
عملیات

proceedings (اسم)
عملیات، اقدامات، شرح مذاکرات

اعمال، کنش‌ها


مانور


۱. اعمال، کنشها
۲. مانور


فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) جمع عملیه امور متعلق به عمل : مناهج عملیه . توضیح ادبیات غزلیات ... عملیات ... هر چند در اصل جمع ادبیه غزلیه ... عملیه ( با حذف موصوف ) محسوبند عاده در فارسی آنها را در جمع ادب غزل ... عمل ... به کار برند .

1. اقدام نظامی یا اجرای مأموریت نظامی در حوزه‌های راهبردی، عملیات‍ی، راهکنشی، خدماتی، آموزشی یا اداری 2. فرایند ادامۀ رزم شامل حرکت و آماد و تَک و پدافند و رزمایش برای رسیدن به اهداف مطلوب در هرنوع نبرد یا لشکرکشی


← عملیات ذهنی


لغت نامه دهخدا

عملیات. [ ع َ م َ لی یا ] ( ع اِ مرکب ) ج ِ عملیة. امور متعلق به عمل. ( فرهنگ فارسی معین ) ( از ناظم الاطباء ). توضیح اینکه این کلمه هرچند در اصل جمع عملیة است ، اما در فارسی غالباً آن را بعنوان جمع عمل به کار برند چون ادبیات و غزلیات و غیره. رجوع به رساله مفرد و جمع محمد معین چ 2 ص 116 شود.

فرهنگ عمید

۱. (نظامی ) فعالیت های نظامی.
۲. مجموعه کارهایی با هدفی خاص.

دانشنامه عمومی

عملیات ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
تحقیق در عملیات
عملیات نظامی
عملیات واحد

فرهنگستان زبان و ادب

{operation} [علوم نظامی] 1. اقدام نظامی یا اجرای مأموریت نظامی در حوزه های راهبردی، عملیات‍ی، راهکنشی، خدماتی، آموزشی یا اداری 2. فرایند ادامۀ رزم شامل حرکت و آماد و تَک و پدافند و رزمایش برای رسیدن به اهداف مطلوب در هرنوع نبرد یا لشکرکشی

پیشنهاد کاربران

نقشه ریختن برای کاری

کنشین

فعالیت ها ، کارها

پیکار

کارکرد، کارکردها

از واژه های اضافی و زشت عربی است و نیازی به کاربرد آن نداریم که برابر سازی کنیم
عملیات گاز رسانی : گاز رسانی
عملیات ( در جنگ ) : حمله

کنشوری/ کنش وری

کنشمند با ضمه ک و کسره ن و به پیروی از آن� عملیاتی�، می شود کنشمندانه در جمله ای مانند تعریف عملیاتی ( کنشمندانه ) از این واژه آن است که . . . .

Operations

🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋
معنی کلمات جدید درس : دریا قلی
۱_توان : انرژی _ نیرو
۲_جان : وح
۳_ هدف : مقصد
۴_ خویش : خود
۵_بهنگام : به موقع ، سر وقت
۶_محدود : تعداد مشخص
۷_ بشری : انسانی
۸_ارج : ارزش
۹_کهن : قدیمی
۱۰_دلاور مرد : مرد دلاور ، مردشجاع
۱۱_چله : زه کمان
۱۲_نام آور : مشهور ، معروف
۱۳_پرورانده است : پرورش داده است
۱۴_مقدس : با تقوی ، متدین
۱۵_ تحمیلی : اجباری
اوراق فروشی : فروش ماشین های فرسوده و کهنه
۱۶_حاشیه : کناره
۱۷_بعثی : نیروهای ارتش عراق در زمان صدام
۱۸_محاصره : اطراف کسی با چیزی را احاطه کردن
۱۹_الکن : کسی که زبانش به هنگام صحبت گیر می کند
۲۰_درنگ : معطل
۲۱_همت : تلاش
۲۲_ مدافعان : دفاع کنندگان
۲۳_تلفات : جمع تّلّف مرگ و میرها
۲۴_ناکام ، : ناامید ، محروم
۲۵_شک : تردید ، دو دلی
۲۶_ ناگوار : ناخوشایند
۲۷_حماسه:دلیری کردن ، کاری افتخار آفرین

اقدامات

کُنش ( در بسیاری باره ها )

نمونه:
ما در خاک آن ها کنش هایی ( عملیات ) انجام می دهیم.


کلمات دیگر: