برابر پارسی : سنجیدن، برآوردکردن، برابرکردن
قیاس کردن
برابر پارسی : سنجیدن، برآوردکردن، برابرکردن
فارسی به انگلیسی
to infer by analogy, to analogize, to syllogize
compare
مترادف و متضاد
قیاس کردن، تشبیه کردن
قیاس کردن، برون یابی کردن، استقراء نمودن
قیاس کردن، بشکل منطقی دراوردن، صغری و کبری چیدن، استلادل منطقی کردن
لغت نامه دهخدا
قیاس کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) سنجیدن چیزی را با چیزی. مقایسه کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) :
دولت نو است و کار نو و کارکن نو است
مردم قیاس کار نو از کارکن کنند.
که پیش ناوک هجرتو جان سپر میگشت.
قیاس کار نخست از خلیل و آزر کن.
قیاس کردم وآن چشم جاودانه مست
هزار ساحر چون سامریش در گله بود.
چو شبنمی است که بر بحر میکشد رقمی.
دولت نو است و کار نو و کارکن نو است
مردم قیاس کار نو از کارکن کنند.
خاقانی.
قیاس کن که دلم را چه تیر عشق رسیدکه پیش ناوک هجرتو جان سپر میگشت.
سعدی ( از فرهنگ فارسی معین ).
مگو که نیست پسر در شکست کار پدرقیاس کار نخست از خلیل و آزر کن.
سنجر کاشی.
|| اندازه گرفتن : قیاس کردم وآن چشم جاودانه مست
هزار ساحر چون سامریش در گله بود.
حافظ.
قیاس کردم و تدبیر عقل در ره عشق چو شبنمی است که بر بحر میکشد رقمی.
حافظ.
پیشنهاد کاربران
سنجش
قیاس کردن : سنجیدن .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 200 ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 200 ) .
قیاسیدن.
کلمات دیگر: