کلمه جو
صفحه اصلی

سرحدات


برابر پارسی : مرزها

فرهنگ فارسی

جمع ( غلط ) سرحد سرحدها ثغور : [[ عمده ترین ارکان دولت و قاطبه امرائ درگاه معلی و سرحدات ولایات ممالک محروسه ... ]] .

فرهنگ فارسی ساره

مرزها


پیشنهاد کاربران

مرزها، حدها


اطراف ؛ حدود و سرحدات. ( ناظم الاطباء ) : قصد اطراف مملکتی میدارند. ( تاریخ بیهقی ص 378 ) . امیر محمود بدو سه دفعه از راه زمین داور بر اطراف غور زد. ( تاریخ بیهقی ) . و اطراف و حواشی آن بنصرت دین حق و رعایت مناظم خلق مؤکد گشت ، اگر از تقلب احوال در وی اثری ظاهرنگردد بدیع ننماید. ( کلیله و دمنه ) . و خلقی به اوساط و اذناب و اطراف و حواشی آن راه نتوانست یافت. ( کلیله و دمنه ) . و زجر متعدیان و آرامش اطراف. . . به سیاست منوط. ( کلیله و دمنه ) . و اطراف چنان فراهم و منقبض که گویی در صره ای بستستی. ( کلیله و دمنه ) .


کلمات دیگر: