کلمه جو
صفحه اصلی

حکما


مترادف حکما : حکمت دانان، حکیمان، دانایان، فلسفه دانان، فلاسفه، دانشمندان، فیلسوفان، عالمان، علما، فرزانگان، خردورزان ، طبیبان، پزشکان

متضاد حکما : جهال

برابر پارسی : فرزانگان

فارسی به انگلیسی

without fail, certainly, peremptorily

مترادف و متضاد

حکمت‌دانان، حکیمان، دانایان، فلسفه‌دانان، فلاسفه، دانشمندان، فیلسوفان، عالمان، علما، فرزانگان، خردورزان ≠ جهال


۱. حکمتدانان، حکیمان، دانایان، فلسفهدانان، فلاسفه، دانشمندان، فیلسوفان، عالمان، علما، فرزانگان، خردورزان ≠ جهال
۲. طبیبان، پزشکان


فرهنگ فارسی

۱ - البته قطعا . ۲ - بدون تعلل بی درنگ .
در حکم

فرهنگ معین

( حکماً ) (حُ مَ نْ ) [ ع . ] (ق . ) ظاهراً، به احتمال قوی .

لغت نامه دهخدا

حکما. [ ح ُ ک َ ] ( ع اِ ) حکماء. ج ِ حکیم.( دهار ). حکیمان. فیلسوفان. ارباب معقول : حکمای بزرگتر که در قدیم بوده اند چنین گفته اند که ازوحی قدیم که ایزد تعالی فرستاد... گفت ذات خویش را بدان. ( تاریخ بیهقی ). حکما تن مردم را تشبیه کرده اندبخانه ای که در آن خانه مردی و خوکی و شیری باشد. ( تاریخ بیهقی ). حکما و علما نزدیک وی می آمدند. ( تاریخ بیهقی ص 338 ). حکما گویند بر سه کار اقدام ننماید مگرنادانی ، صحبت سلطان... ( کلیله و دمنه ). و همیشه حکمای هر صنف از اهل علم می کوشیدند. ( کلیله و دمنه ). و سخنان حکما را عزیز داشتند تا ذکر ایشان از آنروی برروی روزگار باقی ماند. ( کلیله و دمنه ). تا حکما آنرا برای استفادت مطالعه کنند. ( کلیله و دمنه ). با آنچه ملک عادل انوشیروان را از سعادت ذات... و اصطناع حکما... حاصل است می نماید که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. ( کلیله و دمنه ). علمای شریعت و حکمای هر امّت متفقند که مدت عمر عالم از هفت هزار سال بیش نیست.( ترجمه تاریخ یمینی ). و در فوائد حکماء هند می آید که آنرا که کردار نیست مکافات نیست. ( مرزبان نامه ).
عشقبازی نه طریق حکما بود ولیک
چشم بیمار تو دل میبرد از دست حکیم.
سعدی.
|| پزشکان. اطباء. طبیبان : جالینوس که وی بزرگتر حکمای عصر خویش بود. ( تاریخ بیهقی ).
( حکماً ) حکماً. [ ح ُ مَن ْ ] ( ع ق ) در حکم.

حکما. [ ح ُ ک َ ] (ع اِ) حکماء. ج ِ حکیم .(دهار). حکیمان . فیلسوفان . ارباب معقول : حکمای بزرگتر که در قدیم بوده اند چنین گفته اند که ازوحی قدیم که ایزد تعالی فرستاد... گفت ذات خویش را بدان . (تاریخ بیهقی ). حکما تن مردم را تشبیه کرده اندبخانه ای که در آن خانه مردی و خوکی و شیری باشد. (تاریخ بیهقی ). حکما و علما نزدیک وی می آمدند. (تاریخ بیهقی ص 338). حکما گویند بر سه کار اقدام ننماید مگرنادانی ، صحبت سلطان ... (کلیله و دمنه ). و همیشه حکمای هر صنف از اهل علم می کوشیدند. (کلیله و دمنه ). و سخنان حکما را عزیز داشتند تا ذکر ایشان از آنروی برروی روزگار باقی ماند. (کلیله و دمنه ). تا حکما آنرا برای استفادت مطالعه کنند. (کلیله و دمنه ). با آنچه ملک عادل انوشیروان را از سعادت ذات ... و اصطناع حکما... حاصل است می نماید که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. (کلیله و دمنه ). علمای شریعت و حکمای هر امّت متفقند که مدت عمر عالم از هفت هزار سال بیش نیست .(ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). و در فوائد حکماء هند می آید که آنرا که کردار نیست مکافات نیست . (مرزبان نامه ).
عشقبازی نه طریق حکما بود ولیک
چشم بیمار تو دل میبرد از دست حکیم .

سعدی .


|| پزشکان . اطباء. طبیبان : جالینوس که وی بزرگتر حکمای عصر خویش بود. (تاریخ بیهقی ).

فرهنگ عمید

= حکیم

حکیم#NAME?


فرهنگ فارسی ساره

فرزانگان


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی حَکَماً: حکم کننده(حکم:فرمان محکم ونافذ واستوار،: لفظ حَکم و حاکم به یک معنا است ، جز اینکه حکم در رسانیدن مدح بلیغتر است ، برای اینکه در حق کسی اطلاق میشود که استحقاق حکم کردن را دارد ، و جز به حق حکومت و قضاوت نمیکند ، به خلاف حاکم که مطلق است و به اشخاصی ه...
معنی حُکْمَ: حُکم -فرمان محکم ونافذ واستوار- بریدن نزاع به وسیله قضا -علم به معارف حقه الهیه و کشف حقایقی که در پرده غیب است ، و از نظر عادی پنهان است میباشد (درعباراتی نظیر "وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ ءَاتَیْنَاهُ حُکْماً وَعِلْماً "و"ءَاتَیْنَاهُ ﭐلْحُکْمَ صَبِی...
معنی لُوطٍ: از پیامبران الهی و برادر زاده حضرت ابراهیم علیهم و علی نبینا السلام (لوط (علیهالسلام) رسولی بود از ناحیه خدای تعالی بسوی اهالی سرزمین مؤتفکات که عبارت بودند از شهر سدوم و شهرهای اطراف آن ،که گفته شده چهار شهر بوده : 1 - سدوم 2 - عموره 3 - صوغر 4 - صب...
ریشه کلمه:
حکم (۲۱۰ بار)

پیشنهاد کاربران

از نظرمن من جمع حکم یا حکیمان


کلمات دیگر: