مترادف سرا : بقعه، بیت، خانه، دار، کاشانه، مسکن، منزل، کوشک، قصر
سرا
مترادف سرا : بقعه، بیت، خانه، دار، کاشانه، مسکن، منزل، کوشک، قصر
فارسی به انگلیسی
house, inn, commercial warehouse
secretly
hall, house
مترادف و متضاد
۱. بقعه، بیت، خانه، دار، کاشانه، مسکن، منزل
۲. کوشک، قصر
بقعه، بیت، خانه، دار، کاشانه، مسکن، منزل
کوشک، قصر
فرهنگ فارسی
( اسم ) در ترکیب به معنی سراینده آید : چکامه سرا نغمه سرا .
دهی است از دهستان تورجان بخش بوکان شهرستان مهاباد واقع در ۱۹ هزار گزی جنوب بوکان - در مسیر شوسه بوکان به سقز
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
بهشت آئین سرایی را بپرداخت
ز هر گونه در او تمثالها ساخت.
به ارگ اندر آمد بشد در سراش.
سراآن جهان نردبان این جهانست
بسر برشدت باید این نردبان را.
مساز عیش که نامردمی است طبع جهان
مخور کرفس که پرکژدم است بوم و سرا.
این سرا و باغ تو زندان توست
ملک و مال تو بلای جان توست.
گفتم کزین متاع مرا در سرا بسست.
در ذیل به صورت مزید مؤخر آید: آرمان سرا، آستانه سرا، آق سرا، آهوسرا، آیک سرا، احمدسرا، الم سرا، اوطاق سرا، باج سرا، بهارسرا، باغچه سرا، بستانسرا :
بلبل بستانسرا صبح نشان میدهد
وزدر ایوان نخاست بانگ خروشان بام.
نگوید کسی جز به بدنام من
نباشد بهر دوسرا کام من.
در دوسرا بهره جز عقاب نیاید.
بهشت آئین سرایی را بپرداخت
ز هر گونه در او تمثالها ساخت .
رودکی .
بگفت این و رفت آنگهی در قفاش
به ارگ اندر آمد بشد در سراش .
فردوسی .
سرایی دیدم چون بهشت آراسته . (تاریخ بیهقی ).
سراآن جهان نردبان این جهانست
بسر برشدت باید این نردبان را.
ناصرخسرو.
و عضدالدوله آنجا [شیراز] سرایی ساخت و صد باغ سخت نیکو. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ). و از جمله اسباب و تجمل او دوازده هزار کنیزک در سراهاء او بودند. (فارسنامه ابن البلخی ص 103). فرمود تا آن پسرک را بسرا بردند. (نوروزنامه ).
مساز عیش که نامردمی است طبع جهان
مخور کرفس که پرکژدم است بوم و سرا.
خاقانی .
خبر وفات او نهان میداشتند تا او را با سرا آوردند و بشرایطعزا قیام کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
این سرا و باغ تو زندان توست
ملک و مال تو بلای جان توست .
مولوی .
دیدم ضعیف جانوری مثل عنکبوت
گفتم کزین متاع مرا در سرا بسست .
سلمان ساوجی .
رجوع به سرای شود.
در ذیل به صورت مزید مؤخر آید: آرمان سرا، آستانه سرا، آق سرا، آهوسرا، آیک سرا، احمدسرا، الم سرا، اوطاق سرا، باج سرا، بهارسرا، باغچه سرا، بستانسرا :
بلبل بستانسرا صبح نشان میدهد
وزدر ایوان نخاست بانگ خروشان بام .
سعدی .
پاین سرا. پرده سرا. پله سرا. تلنگ سرا. تنگ سرا. چابک سرا. چاله سرا. چومارسرا. حرمسرا. حسرتسرا. خیمه سرا. خالده سرا. خلوتسرا. خواجه سرا. دانشسرا. دوسرا (بمعنی دنیا و آخرت ) :
نگوید کسی جز به بدنام من
نباشد بهر دوسرا کام من .
فردوسی .
دین نه و دنیا نه همچو کافر درویش
در دوسرا بهره جز عقاب نیاید.
ظهیرالدین .
ده سرا. زاغسرا. سرتکوسرا. سرجه سرا. سنگسرا. سوخته سرا. سیاه پله سرا. سرسرا. صومعه سرا. طرب سرا. عثمانسرا. غم سرا. قلعه سرا. قول سرا. قیامت سرا. کاروانسرا. کله سرا. کوپاسرا. کوشک سرا. کولک سرا. گرجیه سرا. گرمابه سرا. گزنه سرا. گل سرا. مدیحه سرا. ماتم سرا. مصیبت سرا. مهمانسرا. مشهدسرا. مهدی سرا. میانسرا.
رجوع به سرای شود.
سرا. [ س َ ] (از ع ، اِمص ) در عربی بمعنی نرمی و رأفت لیکن به این معنی در آخر همزه است ، فارسیان بدون همزه نیز آرند. (غیاث ) (آنندراج ).
نشاندند مطرب بهر برزنی
اغانی سرایی و بربطزنی .
نظامی .
ستایش سرایان نه یار تواَند
نکوهش کنان دوستدار تواَند.
سعدی .
رجوع به سرای شود.
سرا. [ س َ ] (هندی ، اِ) اسم هندی خمر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
سرا. [ س َ ] (اِخ ) در ساحل نهر اتل است و نهر اتل بصحراء قفچق است و سرا برساحل آن است . (ابن بطوطه ، از یادداشت بخط مؤلف ).
سرا. [ س َ ] (اِخ ) قریه ای است در نهاوند. (معجم البلدان ).
سرا. [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تورجان بخش بوکان شهرستان مهاباد واقع در 19 هزارگزی جنوب بوکان در مسیر شوسه ٔ بوکان به سقز. هوای آن معتدل و دارای 557 تن سکنه است . آب آنجا از سیمین رود تأمین میشود. محصول آن غلات ، توتون ، حبوب . شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است . راه شوسه و دبستان ملی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
فرهنگ عمید
۲. خانۀ بزرگ.
* سرای بقا: [قدیمی، مجاز] = * سرای پسین
* سرای پسین: [قدیمی، مجاز] آخرت، جهان دیگر.
* سرای جاوید: [مجاز] دنیای دیگر، عالم دیگر، بهشت.
* سرای سپنج: [قدیمی]
۱. خانۀ عاریت.
۲. [مجاز] دنیا.
* سرای فانی: [مجاز] دنیا.
مسرت، شادی، شادمانی، شادکامی، خوشی.
۱. = سراییدن
۲. سراینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): چکامه سرا، داستان سرا، سخن سرا، مدحت سرا، نغمه سرا.
۱. خانه؛ جا؛ مکان؛ منزل.
۲. خانۀ بزرگ.
〈 سرای بقا: [قدیمی، مجاز] = 〈 سرای پسین
〈 سرای پسین: [قدیمی، مجاز] آخرت؛ جهان دیگر.
〈 سرای جاوید: [مجاز] دنیای دیگر؛ عالم دیگر؛ بهشت.
〈 سرای سپنج: [قدیمی]
۱. خانۀ عاریت.
۲. [مجاز] دنیا.
〈 سرای فانی: [مجاز] دنیا.
مسرت؛ شادی؛ شادمانی؛ شادکامی؛ خوشی.
۱. = سراییدن
۲. سراینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): چکامهسرا، داستانسرا، سخنسرا، مدحتسرا، نغمهسرا.
دانشنامه عمومی
از آن جا که عبور و مرور حیوانات در بازار ممنوع بود، سراها و کاروانسراها در خیابان های جداگانه و موازی راستاها بودند و با دروازه ها ارتباط داشتند. عبور و مرور حیوانات و گاری ها در بازارها به سه ملاحظهٔ مهم ممنوع بود:1. از آن جا که محیط بازارها بسته و بسیار شلوغ است، مدفوع حیوانات باعث ایجاد محیطی غیر بهداشتی و متعفن می شد. 2. چنانچه از عبور و مرور حیوانات و گاری ها در بازارها جلوگیری نمی شد، محیط بازار مورد تاخت و تاز بعضی از مردم غیر مسئول قرار می گرفت و باعث می شد که امنیت جانی مردم در بازار تهدید شود و فروشنده و خریدار نتوانند با خیال راحت به کار خود بپردازند.3. رفت وآمد مردم مشکل و گاه ناممکن می گشت.
البته این اصول همیشه رعایت نمی شد و گردن کلفت ها زیر بار نمی رفتند. در یادداشت های مستشرقین از تاخت و تاز کالسکه های ثروتمندان، شاهزادگان و مردم با نفوذ در بازارها انتقادات بسیاری شده است.متأسفانه امروز این ملاحظات فراموش شده و در بازارهای ایران انواع موتور سیکلت و گاری جان خریدار و فروشنده را به لب می رسانند. گویی همهٔ مردم این مملکت شاهزاده و متنفذ شده اند.
این روستا در دهستان سرا واقع شده و براساس سرشماری سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۸۱۶ نفر (۱۷۳ خانوار) بوده است.
خانه
دانشنامه آزاد فارسی
دانشنامه اسلامی
ریشه کلمه:
سرر (۴۴ بار)
(به کسر و تشدید ر) نهان. امر پوشیده در صحاح گوید «السرّ: الذی یکتم» راغب گوید: حدیثی که در نفس مکتوم است ، . اسرار: نهان کردن است ، . یعنی دعوت خود را هم آشکار و هم نهان بر ایشان رساندم. . اسرار را به فتح همزه و کسر آن هر دو خواندهاند و در قرآنها به کسر همزه است یعنی خدا رازهای آنها و یا پنهان داشتنشان را میداند. . آنگاه که پیامبر به بعضی زنانش حدیثی در پنهانی گفت. سریره: مثل سرّ به معنی امر پوشیده است جمع آن سرائر میباشد (صحاح) . در نهج البلاغه نامه 10 آمده «مُختَلِفَ الَلانِعیةِ وَالسَّریرَةِ». * یعنی ظالمان راز را پنهان کردند در المیزان آمده: این جمله برای مبالغه است زیرا که «اَسَّرُوا» نجوی بودن را میفهماند. راغب آن است که اصلاً راز را اظهار نکردند که نجوی گاهی بعداً آشکار میشود. * . نجوی راز گفتن و سرّ حدیث مکتوم در نفس است آیه صریح است در اینکه خدا هم حدیث نفس و سخن باطنی و هم راز گفتن را میشنود و سخنی چنانکه گفته . * . معنی آیه در «خفی» گذشت. * . معنی این دو آیه در «بلی» گذشت. امتحان شدن سرائر توأم با ظاهر شدن روز قیامت ظاهر میشود انسان را بر پوشاندن آنها نه نیروئی هست و نه یاری. این آیه نظیر . است.
گویش مازنی
۱دشت – صحرا ۲کشت زار
دور – اطراف
۱اتراق گاه دامداران ۲خانه
واژه نامه بختیاریکا
پیشنهاد کاربران
حیاط
به سرا نشستیم چایی بیار::
در حیاط نشسته هستیم
چای بیاور
Sara
کاشانه
بنا
متن زیر را بخوانیم : ( نقل قول است )
/~ Fa sarāy سراى kapalı b�y�k mek�n, konak, �zellikle h�k�mdar konağı << OFa srād/srāh a. a. /
این ریشه یابی مضحک این واژه است فقط قصد یک طرفه در دزدی کلمات را دارند. ♦️
سارای از سارماق یا سرمک به معنی پهن کردن گستردن ، پوشیدن، خود را پوشیدن در مقابل دشمن
از این تفسیر معنی دربار یا خانه را گرفته است جایی که گسترده شده است یا پوشیده شده است مربوط به حفاظت است.
بعضی سری از کلمات در تمامی ملل مشترک هستند و هیچ ترکی نمی تواند بگوید که "ام" در عربی از ترکی "آنا" گرفته شده است، این دسته کلمات در تمامی زبان ها مشترک اند.
کلمه با تخفیف وتبدیل تلفظ k به شکل sarağ و در نهایت به شکل saray در آمده است و به شکل "سرای" وارد فارسی شده است و به شکل "سرا" در آمده است و فقط در ترکیبات وصفی و اضافی و در اشعار و ابیات جهت زیبایی و رعایت اوزان به شکل "سرای" ظاهر می شود وگرنه در حالت عادی در فارسی کلمات فارسی این چنینی با "ی" ادا نمی شوند مانند ، جا ، دانا ، گویا ، رسا ، فرا ، نوا و. . . که در حالت ابتدا به ساکن همراه با "ی" تلفظ و به کار برده نمی شوند چه به واژه سرای و این حالت پایانی " - ای" مختص کلمات ترکی است مانند : yatay , danıshtay , kurultay , yay , pay , say , alay , tay , bay , haray , hatay , ay , و. . .
واژه سرا در پارسی باستان وپهلوی به دیسه سراده و سرادک به معنای خانه بزرگ و همچنین در برخی گویشها به معنای حیاط و صحن و به همین معنا برای فضاهای باز در بازار به کار می رفته است.
واژه سرادک در پارسی به ریخت سرا کوتاه شده ولی در عربی به دیسه سرادق درآمده.
واژه سرا مانند بسیاری دیگر از واژگان پهلوی که زبان کهن آذربایجان بوده، با درونشدن به ترکی، هم کاربرد نامی و هم کارواژه ای پیدا کرده است.
نکته:
1 - نیاز به یادآوری است واژگان ( CELL ) ، ( CELLAR ) ، ( CELLULE سلول ) نیز از همین ریشه هستند.
2 - چمِ این واژه در زبانهای سانسکریت و یونانی: کلبه، خانه ی کوچک
منبع: رویه ی 354 نبیگِ ریشه های هندواروپایی زبان پارسی/ نویسنده: منوچهر آریانپور کاشانی
حالا کاربرِ پانمغول برو دیوار را گاز بگیر.