مترادف قوال : خواننده، سرودخوان، سرودگو، مطرب
قوال
مترادف قوال : خواننده، سرودخوان، سرودگو، مطرب
فارسی به انگلیسی
professional musician, minstrel
مترادف و متضاد
خواننده، سرودخوان، سرودگو، مطرب
فرهنگ فارسی
بسیارگوی، خوش صحبت، زبان آور، آوازه خوان، نغمه گر، کسی که درمحافل به آوازخوش اشعاربخواند
فرهنگ معین
(قَ وّ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - بسیارگو، خوش - صحبت . ۲ - آواز خوان ، کسی که در محافل اشعار را به آواز خوش بخواند.
لغت نامه دهخدا
قوال. [ ق َوْ وا ] ( ع ص ) فعال است برای مبالغه. ( از اقرب الموارد ). مردنیکوگفتار یا مرد بسیارگوی. ( منتهی الارب ). زبان آور.( ناظم الاطباء ). خوش صحبت : امام فعال خیر لکم من امام قوال ( عثمان ). ج ، قوالون. || مغنی. ( از اقرب الموارد ). خواننده. آوازه خوان. مطرب. سرودگوی. ( آنندراج ). سرودخوان. ( از اقرب الموارد ) :
دانا به سخن های خوش و خوب شود شاد
نادان به سرود و غزل و مطرب و قوال.
- ابن قوال ؛ مرد فصیح نیکوگفتار. ( ناظم الاطباء ).
- حمام قوال ؛ کوکو. ( ناظم الاطباء ).
|| ( اِ ) آهنگی است از موسیقی. رجوع به آهنگ شود.
دانا به سخن های خوش و خوب شود شاد
نادان به سرود و غزل و مطرب و قوال.
ناصرخسرو.
|| در مجالس سماع صوفیان ، خواننده ای بوده است که ابیات سوزناک یا رباعیات و غزلیات عاشقانه را به آواز میخواند و صوفیان به آهنگ او به سماع برمیخاستند و در این زمان در مجالس حال و ذوق صوفیان ابیاتی چند از مثنوی میخوانند. ( فرهنگ فارسی معین از اسرارنامه ).- ابن قوال ؛ مرد فصیح نیکوگفتار. ( ناظم الاطباء ).
- حمام قوال ؛ کوکو. ( ناظم الاطباء ).
|| ( اِ ) آهنگی است از موسیقی. رجوع به آهنگ شود.
فرهنگ عمید
کسی که در محافل به آواز خوش اشعار بخواند، آوازه خوان، نغمه گر.
گویش مازنی
/ghavaal/ چیز حجیم و سنگین
چیز حجیم و سنگین
پیشنهاد کاربران
بازیگر نمایش های دوره گردی
مقصود : بازیگر نمایش دوره گردی است
بسیار گو درسته، اما به معنی بازیگر نمایش های دوره گردی هم هست ( در دسته های هفت صندوقی که با اجرای نمایش، اسباب خنده و شادی مردم را فراهم می کردند )
کلمات دیگر: