کلمه جو
صفحه اصلی

سرشناس


مترادف سرشناس : اسمی، بنام، شهره، شهیر، مبرز، مشهور، معروف، نام آور، نامدار، نامور، نامی

متضاد سرشناس : گمنام

فارسی به انگلیسی

well-known


noted, outstanding, prominent, ranking, swell, well-known


noted, outstanding, prominent, ranking, swell, well-known, distinguished

مترادف و متضاد

اسمی، بنام، شهره، شهیر، مبرز، مشهور، معروف، نام‌آور، نامدار، نامور، نامی ≠ گمنام


فرهنگ فارسی

معروف، مشهور، کسی که بیشترمردم اورابشناسند
( صفت ) آنکه غالب مردم او را می شناسند معروف نامی .

فرهنگ معین

( ~. ش ) (ص مر. ) معروف .

لغت نامه دهخدا

سرشناس. [ س َ ش ِ ] ( ن مف مرکب ) معروف. مشهور :
ای ز آسمان بصد درجه سرشناس تر
سِرّ دقایق ازلت از برآمده.
خاقانی.

فرهنگ عمید

معروف، مشهور، کسی که بیشتر مردم او را بشناسند.

پیشنهاد کاربران

عاقل_درست کار

بلندآوازه

کار بلد

انگشت نما

معروف

شناخته شده

معروف یا مشهور


کلمات دیگر: